در سال 1965 و در یکی از شهرهای آمریکا کارگرانِ انگورچینِ مزارع اعتصاب کردند. در باغهای انگور این شهر و در اوّلین ماه اعتصاب، صاحبان مؤسسات سعی کردند کارگران اعتصابی را با ترساندن به سرِ کار خودشان برگردانند. عکسالعمل اختناقآور آنان که با تفنگهای پُر آمیخته بود با مقاومت کارگران روبرو شد و با ماشینهای ارتشی خود وادار به عقبنشینی شدند. نیروی ارتش را در اختیار خود درآوردند و با زوزههای غولآسا و رعبآور شروع به جنگیدن با کارگران اعتصابی کردند.
داستان کوتاه «دو رفیقِ کوهستان» به قلم فخرالدین احمدی سوادکوهی، داستان کارگرانی را روایت میکند که برای تأمین حداقلهای زندگی خود و خانوادهشان کولبری میکنند.
چند شعر کوتاه از فخرالدین احمدی سوادکوهی «سالهاست که کارگر معدن است روز هیچ به چشماش نمیآید گرگ و میش هر روز درست سوت ِ پایان کار پدرم آفریقا میشود که از مستعمره برگشته است»