داستان کوتاه اعتصاب، نوشتهی منصور یاقوتی، ضمن بیان مسائل عمدهی طبقهی کارگر و ناتوانیهای آنان، راه را یکسره بر امید و مبارزهی طبقاتی نمیبندد و در ژرفای خود راه را برای فردایی روشن ترسیم میکند. فردایی که در آن نادعلی و نادعلیها پوستهی ترکخورده را به کناری میزنند و با گامهایی محکمتر این مسیر را به سوی پیروزی طی میکنند.
در سال 1965 و در یکی از شهرهای آمریکا کارگرانِ انگورچینِ مزارع اعتصاب کردند. در باغهای انگور این شهر و در اوّلین ماه اعتصاب، صاحبان مؤسسات سعی کردند کارگران اعتصابی را با ترساندن به سرِ کار خودشان برگردانند. عکسالعمل اختناقآور آنان که با تفنگهای پُر آمیخته بود با مقاومت کارگران روبرو شد و با ماشینهای ارتشی خود وادار به عقبنشینی شدند. نیروی ارتش را در اختیار خود درآوردند و با زوزههای غولآسا و رعبآور شروع به جنگیدن با کارگران اعتصابی کردند.
داستان کوتاه «دو رفیقِ کوهستان» به قلم فخرالدین احمدی سوادکوهی، داستان کارگرانی را روایت میکند که برای تأمین حداقلهای زندگی خود و خانوادهشان کولبری میکنند.
احمد صندلی را کشید و کنار تخت نشست. صورت تیمور مثل گچ سفید بود. نگاه به سقف داشت. باد خنکی به پهلوی احمد میخورد و بدون اینکه کاکلهایش را افشان کند میگذشت و بیصدا پخش میشد. سالن شلوغ و پررفتوآمد بود و تو گاهی یادت میرفت که اینجا بیمارستان است. هیچکس به آن عکسهای پرستار که دعوت به سکوت میکرد و در سرتاسر بخش نصب بود توجهی نداشت. تختها در یک خط بودند و مردم از راهروِ میانشان میگذشتند.
چند شعر کوتاه از فخرالدین احمدی سوادکوهی «سالهاست که کارگر معدن است روز هیچ به چشماش نمیآید گرگ و میش هر روز درست سوت ِ پایان کار پدرم آفریقا میشود که از مستعمره برگشته است»
فیلم متأسفیم جا ماندی (Sorry We Missed You) ساختهی کن لوچ، کارگردان انگلیسی و حامی مبارزهی طبقهی کارگر، است و در سال 2019 به نمایش درآمد. کن لوچ اغلب بابت سبک واقعگرایی اجتماعیاش در فیلمسازی مشهور است و کارگران و زحمتکشان و آمال و آلام آنان معمولاً موضوع فیلمهای اوست. از دیگر فیلمهای بنام او شایسته است که به فیلم قوش؛ زمین و آزادی؛ نان و گلهای سرخ؛ یازده سپتامبر (فیلم کوتاه)؛ من، دنیل بلیک؛ و البته فیلم تحسینشدهی بادی که در مرغزار میوزد اشاره کرد. ریکی، شخصیت اصلی فیلم متأسفیم جا ماندی، پس از سالها کار متنوع پارهوقت، با غرور به کارفرمایش میگوید: من هیچ وقت محتاج به بیمهی بیکاری تأمین اجتماعی نبودم، ترجیح میدهم اول گرسنگی بکشم! این…
نمایشنامهی «رقابت برای نشستن سرِ سفرهی خالی» رفتار و کنشِ دو کارگر را در موقعیتی یکسان در برابر کارفرما به تصویر میکشد. یکی به سادگی با وعدههای پوچ و توخالیِ کارفرما رام میشود و در وضعیتی که سه ماه حقوق عقب افتاده دارد، با التماس و دعای طولِ عمر برای کارفرما پا پَس میکشد. و کارگر دیگری که با آگاهی و اراده، قدم به قدم کارفرما را سرِ جایش مینشاند و به عقب میراند. چرا چنین است؟ شاید به نظر برسد که ویژگیهای شخصیتی آدمهاست که کارگر اولی را از دومی متمایز میکند و باعث میشود که دومی رفتار متفاوتی در پیش بگیرد. اما در خلالِ گفتگوهای نمایشنامه درمییابیم که نیرو و توانِ کارگر دوم ناشی از نیروی اتحاد کارگرانی…
حالا اگر دقت میکردی، جمع شدن یک قطرهی کوچک اشک در زاویهی چشم راست مراد را میتوانستی ببینی. من زل نزدم. با اینکه برایم غریب میآمد، اما زل نزدم -بیچاره خلیل- با آن هیکل درشت و خوشتراش. همانطور که مراد میگفت. سه روز مصلوب زیر آفتاب. آدم میخشکد و پلاسیده میشود. تکتکِ چینهای صورت مراد به تو میگفت که چقدر به خلیل دلبسته بوده و دوستش داشته است.
این نمایشنامه تقدیم میشود به: کارگران اخراجی و تمامِ قربانیانِ قوانینِ ناعادلانهی کار. دکترِ عبوث پُشت میز نشسته، بیمار در میزند و وارد میشود...
دو شعر از کتاب «شعرهای ممنوعهی آمریکای لاتین»، گردآورنده و مترجم: حسین دُرفکی، نشر امروز، آذر 63 برگرفته شدهاند.