روان‌شناسی انگیزشی: بندهای یک اسارت

در دو دهه‌ی اخیر، روان‌شناسی انگیزشی و پاپیولار گسترش‌یافته و به‌طور مشخص شامل مجموعه‌ای از آموزه‌های «انگیزشی»، «مهارت زندگی» و «موفقیت» در قالب کتاب، سخنرانی، جلسات عمومی و هم‌چنین جلسات خصوصیِ «تراپی» می‌شود. منطقِ سرمایه از طریق این گفتمان‌ها نه‌تنها به امری پنهان تبدیل می‌شود، بل‌که ازلی‌ـ‌ابدی و مقدس معرفی می‌گردد و لذا ذهن مخاطبان در راستای ضرورت‌های سرمایه شکل می‌گیرد‌ تا جایی‌که آن‌ها در بندِ افکار و قوانینی گرفتار می‌شوند که گریزی از آن‌ها ندارند. این آموزه‌ها قرار است به مخاطبان‌شان بگویند اگر در سیستم اقتصادی و اجتماعیِ موجود شاد و موفق نیستید، تنها مشکل یک‌چیز است: خودتان.

اقتصاد سرمایه‌داری صرفاً بخشی از جامعه در کنار دیگر بخش‌ها نیست، بل‌که تولید و مبادله‌ی کالا به اصل مرکزی سازماندهی کلیه‌ی حوزه‌های جامعه مبدل می‌شود. هیچ‌چیز در سرمایه‌داری تولید نمی‌شود که مهر کالا بر پیشانی‌اش نداشته ‌باشد؛ کالاهایی که اگر مبادله و در نهایت مصرف نشوند، مقدمات بحران در سرمایه‌داری را فراهم می‌کنند.۱البته بحران در سرمایه‌داری به هیچ‌وجه به انباشت کالاهای تولید شده قابل تقلیل نیست. در این خصوص به‌طور مثال بنگرید به: دولت و بحران سرمایه‌داری، دیوید یفه، چاپ مجازی. از این روست که سیطره‌ی روابط تولید سرمایه‌داری تنها شامل هشت ساعت کار روزانه کارگران نمی‌شود، بل‌که بر تمام سویه‌های زندگی افراد و آن‌چه که به زندگی‌شان معنا می‌بخشد چیره می‌شود.

سرمایه‌داری برای تداومش، تحت لوای این مرکزیت (یعنی تولید و مبادله‌ی کالا)، نه تنها نیروی کار، بل‌که تمام جنبه‌های زندگی اجتماعی را کالا می‌کند. همه‌چیز باید کالا باشد؛ یعنی مبادله و مصرف شود. حتا روابط انسانی. پس در سرمایه‌داری روابط اجتماعی بین افراد تغییر شکل یافته و به‌صورت روابط اجتماعی بین اشیاء (کالاها) ظاهر می‌شود؛ به عبارت دیگر، رابطه‌ی بین انسان‌ها به رابطه‌ی بین کالاها تقلیل می‌یابد و شئ‌واره می‌شود. شئ‌وارگی مفهومی است که عینیت و موجودیت کالاها را در سطح گسترده‌ای چون دولت، قوانین، آموزش، سبکِ زندگی و کالبد بخش‌های نظام اقتصادی مطرح می‌کند. شئ‌وارگی تمام روابط انسانی را به روابط ساختاری و الگوهای تحمیلی به شکل مادی و کالایی تقلیل می‌دهد. «رابطه و پیوند میان اشخاص به صورت شئ‌، و در نتیجه به صورت نوعی عینیت خیالی درمی‌‌آید. عینیتی مستقل که چنان به‌دقت عقلانی و فراگیر به‌نظر می‌رسد که تمام نشانه‌های ذات اساسی خویش ـ‌ یعنی روابط بین انسان‌ها ـ را پنهان می‌کند.۲گئورگ لوکاچ، تاریخ و آگاهی طبقاتی، محمدجعفر پوینده، نشر بوتیمار، ۱۳۹۶، ص ٢٠٣.

اما چگونه روابط تولیدی‌ای که همواره مبتنی بر روابط استثمار بوده، بازتولید می‌شوند و تداوم می‌یابند؟ سرمایه‌داری برای شئ‌واره‌کردن (و کالایی‌کردن) تمام ساحت‌ها به طرز غیرقابل اجتناب و محکمی به انواع میانجی‌ نیاز دارد. از جمله‌ی این میانجی‌ها انواع ایدئولوژی‌، تصاویر و ایده‌هایی‌اند که در تمامی زمان‌ها ما را احاطه کرده و در دل‌شان بت‌وارگی کالا و شئ‌وارگیِ وضعیت نهفته است. تبلیغات، روابط خانوادگی، آرایش مو، بدن ایدئال زنانه و مردانه، نحوه‌ی اندیشیدن، سرگرمی، عادت خوردن، همه‌گی میانجی‌های ضروری سرمایه‌اند. نظامِ ایدئولوژیکِ پیچیده‌ی سرمایه‌داری علاوه بر بازتولیدِ مهارت‌های چندگانه در مقیاس کلان، که بدون آن‌ها فعالیت تولیدی صورت نمی‌گیرد، مسئول تولید و بازتولید چارچوب ارزش‌هایی است که تک‌تک افراد اهداف و مقاصد خاص خود را در درون آن تعریف می‌کنند.۳ایستوان مزاروش، نظریه‌ی بیگانگی مارکس، حسن شمس‌آوری، نشر مرکز، ۱۳۸۰، ص ۳۹۸. آموزش و رسانه برای تثبیت ایدئولوژیک در خدمت سرمایه قرار می‌گیرند که حامل مناسبات اجتماعی شئ‌شده هستند.

این ایدئولوژی‌ها «بازنماییِ» رابطه‌ی تخیلی افراد است با شرایط واقعی هستی‌شان. در نظام سرمایه، به گفته‌ی آلتوسر: «هر ایدئولوژی، در اعوجاجِ بالضرورهْ خیالیِ خود، نه روابط تولیدی موجود (و روابط برخاسته از آن‌ها) بل‌که پیش از هر چیز رابطه‌ی (تخیلی) افراد با روابط تولید و روابط برخاسته از آن‌ها را بازنمایی می‌کند. پس در ایدئولوژی، آن‌چه بازنمود می‌شود نظامِ روابطِ واقعیِ سلطه‌گر بر هستی افراد نیست، بل‌که نسبتِ تخیلیِ این افراد با روابطِ واقعیِ سلطه‌گر بر زندگی‌شان است.»۴لوئی آلتوسر، ایدئولوژی و سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت، روزبه‌صدرآرا، نشر چشمه، ص ۶٠. هر نظامی هم‌زمان با تولید، نیاز دارد شرایط تولیدش را بازتولید کند. این یعنی، نه‌تنها نیروی کار بل‌که سبک زندگی، ذهنیت و عواطف افراد باید در انقیاد سرمایه‌داری باشد.

بر اساس آن‌چه گفته شد، سرمایه‌داری جهت تداومش ناگزیر است منطقِ سرمایه را، که مبتنی بر کالایی‌سازی‌ست، به تمامیِ ساحت‌ها از جمله هویتِ فردی و روابط انسانی گسترش دهد. منطقِ سرمایه از طریق ایدئولوژی، که حامل گفتمان‌هایی در راستای ضرورتش است، آن‌چنان به زندگی انسان‌ها تعرض‌کرده که به‌جای آن‌ها فکر می‌کند، تصمیم می‌گیرد و دست به عمل می‌زند. در صورت‌بندی اجتماعیِ سرمایه‌داریْ رابطه‌ی انسانی یک رابطه‌ی مصرفی‌ست. انسان‌ها با درونی کردن منطق سرمایهْ یکدیگر را مصرف می‌کنند. این تهی‌شدگیِ انسان از هویتش و دگردیسی روابطش به کالا، پایه‌ی مشکلات روانی در جهان سرمایه‌داری‌ست.۵البته این به هیچ‌وجه تقلیل تمام اختلالات عصب‌ـ‌روان‌شناختی به صرفاً یک برساخت اجتماعی نیست. بل‌که بیش‌تر آن مشکلات روانی‌ای مدنظر است که محصول سرخودگی در و از نظم اجتماعیِ موجود است. روان‌شناسیِ انگیزشی و گفتمان‌هایی نظیر موفقیت، تجلی‌های ایدئولوژیک تعرضِ پیش‌گفته هستند.

در دو دهه‌ی اخیر، روان‌شناسیِ انگیزشی و پاپیولار۶روان‌شناسی پاپیولار یا عامه‌پسند در زندگی آمریکایی فراگیر است و از قرن نوزدهم وجود داشته؛ یعنی زمانی‌که جمجمه‌شناسان ناهمواری‌های روی سر افراد را برای مشورت در مورد نوع حرفه‌ی مناسب آنها اندازه‌گیری می‌کردند؛ قیافه‌شناسان ویژگی چهره‌ی افراد را (مانند چانه یا بینی) تحلیل می‌کردند تا به مدیران کمک کنند که چه کسی را به استخدام درآورند یا ارتقا دهند؛ یا خط‌شناسان نمونه‌ی دست‌خط افراد را برای کمک به آن‌ها درزمینه‌ی یافتن همسر مناسب مورد مطالعه قرار می‌دادند. این نوع روان‌شناسی در سال‌های اخیر با طرح مسائلی مانند «قانون جذب»، «مدیریت ذهن» و … به شدت مورد توجه قرار گرفته ‌است. گسترش‌یافته و به‌طور مشخص شامل مجموعه‌ای از آموزه‌های «انگیزشی»، «مهارت زندگی» و «موفقیت» در قالب کتاب، سخنرانی، جلسات عمومی و هم‌چنین جلسات خصوصیِ «تراپی» می‌شود. منطقِ سرمایه از طریق این گفتمان‌ها نه‌تنها به امری پنهان تبدیل می‌شود، بل‌که ازلی‌ـ‌ابدی و مقدس معرفی می‌گردد و لذا ذهن مخاطبان در راستای ضرورت‌های سرمایه شکل می‌گیرد‌ تا جایی‌که آن‌ها در بندِ افکار و قوانینی گرفتار می‌شوند که گریزی از آن‌ها ندارند. این آموزه‌ها قرار است به مخاطبان‌شان بگویند اگر در سیستم اقتصادی و اجتماعیِ موجود شاد و موفق نیستید، تنها مشکل یک‌چیز است: خودتان؛ این‌که «مشکل خودتان‌اید» جنبه‌ی سلبیِ بنیادینی دارد؛ به این معنا سلبی که «مشکل از سیستم اقتصادی‌ـ‌اجتماعی موجود نیست»؛ و در مسیر این کشفْ برای مخاطبان‌شان انسان‌های موفقی را مثال می‌زنند که در همین سیستم اقتصادی و اجتماعی توانایی فردی خود را رشد داده و شاد و موفق‌اند. حتما در فضای مجازی و یا ویترین کتاب‌فروشی‌ها با عنوان‌هایی مثل «تصمیم بگیر که شاد باشی»، «چند راز آدم‌های موفق»، «پدر پولدار، پدر بی پول»۷عنوان کتابی به همین نام از رابرت کیوساکی و شارون لیچر. و یا در شبکه‌های اجتماعی با به‌اصطلاح روانشناسی که قرار است «نحوه‌ی مدیریت استرس در فضای کار» را آموزش دهد، برخورد کرده‌اید. همه‌ی این‌ها، همان‌گونه که گفته‌ شد، مبتنی بر ایده‌ی «مشکل خودتان‌اید» قرار است به شما «انگیزه‌ی» عبور از مشکلات و «بالا بردن ضریب سازگاری‌تان» را بفروشند.

این‌جاست که ایدئولوژی دست به بازتعریف مفاهیم مبتنی بر بنیاد شی‌وارگی می‌زند و روابط انسان‌ها به ساختار رقابت کالا‌یی دگردیسیده می‌شود. فرد باید مسیرِ انسا‌ن‌های موفق در این رقابت، یعنی کارخانه‌داران و سلبریتی‌ها، را بیاموزد. از این روست که «روان‌شناسانِ» شیک‌پوش، در جلسات «تراپی» همه‌چیز را به گردن «خودتان‌» می‌اندازند و به شما می‌گویند وضعیتی که در آن هستید محصول «نگرش» و «احساساتتان» است و تنها در صورت تغییرِ آن‌ها و داشتن «انگیزه‌ی» کافی موفق خواهید‌ شد. ایدئولوژی‌ای که حامل این گفتمان‌هاست، فرد را به‌عنوان سوژه ـ‌به معنای سرچشمه‌ی مستقل تفکرات، کنش‌ها و عواطف خودـ خطاب می‌کند.۸آلتوسر، ایدئولوژی و سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت، روزبه صدرآرا، نشر چشمه، صص ۵۷ تا ۷۰. همین موجب می‌شود فرد باور کند که سوژه است.

این «تراپی‌ها»، «کتاب‌ها» و «کلیپ‌های انگیزشی» شما را مستقل از جایگاه طبقاتی‌ـ‌اجتماعی‌تان در «مرکزیت هستی» قرار می‌دهند که باید هم‌چون کنش‌گری مستقل، مبتنی بر اراده‌ی فردیِ خود و تغییرِ نگرش‌هایتان، زندگی‌تان را تغییر دهید و آرزوهایتان را بسازید؛ هرچند که در واقعیتِ سرمایه، فرد هیچ‌کدام از خصایل این مفاهیم ایدئولوژیک را ندارد. سوژه‌های ایدئولوژی، سوژه به معنای ثانوی‌اند؛ به این معنی که فرد سوژه مورد خطاب قرار می‌گیرد به‌عنوان «وجودی مقید، وجودی تسلیم‌شده به قدرتی برتر و بنابراین محروم‌شده از هر نوع آزادی، جزء آزادی برای تأیید انقیاد خود»۹همان.. زندگی ایدئال و موفقیت که رسانه و آموزش باید آن را بر اساس منافع سرمایهْ ـ همان‌گونه که گفته شد ـ بازتعریف کرده، به تصویر کشیده و تداعی سازند، تبدیل به همان قدرت برتر و تصویر ابدی و ازلی‌ای می‌شود که سوژه‌های ایدئولوژی در برابر آن تسلیم می‌شوند و برای رسیدن به آن دست به دامانِ هر چیزی می‌شوند که مسیر را نشان‌شان دهد.

این گفتمان‌ها شما را مستقل و دارای اراده‌یِ آزاد خطاب می‌کنند تا آزادانه تسلیم قوانینِ بازار شوید و آزادانه در انقیاد سرمایه باشید. آگاهیِ کاذبی که این آموزه‌ها ترویج می‌کنند آزادی دروغینی‌ست برای پذیرش استثمار. سوژه‌ی ثانویه در ابتدا باید این آزادی دروغین را بپذیرد؛ در این گفتمان‌ها به او گفته می‌شود که آزاد است هر کاری انجام دهد تا با سوژه‌ی مِهتر (یعنی بورژوا و سرمایه‌دار) یکی شود؛ لباس‌های او را بپوشد، برندهای او را استفاده کند و آزاد است در کسب‌وکار انفرادی و جمعی سخت‌کوش باشد و خود را به سوژه‌ی مهتر نزدیک‌تر کند. این آگاهیِ کاذبْ در نیروی کارْ «انگیزه» ایجاد می‌کند و با ترویج «اراده‌ی آزاد فرد» هرگونه عمل جمعی برای تغییر وضعیت را سرکوب می‌کند. آموزه‌هایی که با تبدیل افراد به مصرف‌کنندگانی بی‌خاصیت و راضی، نه‌تنها شرایط تولید نظام سرمایه را بازتولید می‌کنند بل‌که آن‌ها را آزادانه در انقیاد سرمایه قرار می‌دهند.

روابط انسانیْ تحت این آگاهیِ کاذب به رقابت فردی برای انطباق با الگوهای تحمیلی تبدیل می‌شود. فرد برای دست‌یابی به آن موفقیتِ فردی با آغوش باز محصولاتی را می‌پذیرد که این وعده را به او می‌دهند؛ اما موفقیتی که گفته شد، با توجه به خصلتی که دارد، درواقع هویتِ فردی را از او می‌گیرد ـ چون دیگر قرار نیست خودش باشد ـ و فردِ در اسارتِ موفقیت و در خدمت سرمایه به تمامی تلاش می‌کند در شیوه‌ی تولیدِ موجودْ خود را به سوژه‌ی مهتر نزدیک کند و در این راه، خود را دارای اراده و آزادی می‌داند و می‌پندارد. در واقع، همان‌گونه که در ابتدا گفته شد، فرد در اسارتِ موفقیتِ شئ‌شده، آزادانه در راستای ضرورت‌های سرمایه گام برمی‌دارد؛ اسارتی خودخواسته که حتا به فرد اجازه نمی‌دهد خارج از مناسبات تولیدِ موجود بیاندیشد.

در راستای شناخت غلطی که گفته شد، این گفتمان‌ها سعی دارند با تفکیکِ مناسبات اجتماعیْ شناخت تمامیت جامعه را نه‌تنها غیرممکن بل‌که غیرمشروع کنند. این آموزه‌ها به افراد می‌گویند: «به جای این‌که نگران … باشید، باید دنبال ایجاد شادی در لحظه برای خود و اطرافیان خود باشید»۱۰از توصیه‌های کتاب «هنر رندانه‌ی به تخم گرفتن»، نوشته‌ی مارک منسون. و یا این‌که «انسان‌های موفق به دلیل پرورش عادت‌های مثبت و به‌کارگیری و پایداری در آن‌ها پیروز می‌شوند»۱۱از توصیه‌های کتاب «اثر مرکب»، نوشته‌ی دارن هاردی.. این جملات به نوعی صورت‌بندی این مدعای ایدئولوژیک‌اند که مسئلهْ روابط تولید نیست، روابط تولید بخش ثانوی و غیرِ اصیل «آن‌چه ما هستیم» هستند و آن‌چه بنیادی‌ترین واقعیتِ ما را می‌سازد، روابط عاطفی و شرایط ذهنی‌مان است. این همان کاری است که باید این ایدئولوژی انجام دهد؛ یعنی بازنماییِ روابط خیالی با شرایط واقعی موجود، که قصد دارد به تضادهایی که معلول روابط تولید موجودند، پاسخ غیرانضمامی دهد. این پاسخ‌های غیرانضمامی، با منفک‌کردن شاد بودن و آرامش از مناسبات تولیدِ موجود، قصد دارند تضادها و دردنشان‌هایی را که محصول جامعه‌ی طبقاتی هستند، با محصولات گوناگونش، از جلسات «تراپی» تا سخنرانی‌های «مثبت‌اندیشی»، همان‌گونه که در ابتدا گفته شد به خودِ فرد بازگردانند و مذهب‌گونه (البته این بار زمینی) در او احساس رضایت ایجاد کنند. احساس رضایتی که برای بازتولیدِ شرایط تولید در سرمایه‌داریْ لازم است.

سرمایه‌داری خشم اجتماعی موجود را از طریق گفتمان‌های این‌چنینی به بهترین شیوه کنترل می‌کند تا خشمْ به آگاهی از جایگاه طبقاتی منجر نشود. به عبارت دیگر، تداوم نظام سرمایه‌داری، مستلزم ناآگاهی فرد از شرایط طبقاتی و اجتماعی‌ـ‌تاریخی‌اش است. با تمام آن‌چه گفته شد، در نهایت وظیفه‌ی اصلی گفتمان‌های این‌چنینی در قالب ایدئولوژی حاکم این است: ناآگاهی فرد از جایگاه طبقاتی‌اش. روابط انسانیِ شئ‌شده و شناخت غلط از کلیت جامعه به‌واسطه‌ی این گفتمان‌ها، بستر را برای القای توهمی که در ذات این موقعیت نهفته است آماده می‌کند و فرد را در مقابل جامعه قرار می‌دهد. همان‌طور که مارکس می‌گوید «پیامد مستقیم این واقعیت که انسان از محصول کار خود، از فعالیت حیاتی خویش و از وجود نوعی خود بیگانه می‌شود، بیگانگی آدمی از آدمی است.۱۲ایستوان مزاروش، نظریه‌ی بیگانگی مارکس، حسن شمس‌آوری، نشر مرکز، ۱۳۸۰، صص ١٠ و ١١.»

این تقابل فرد برابر جامعه، فرد را آن‌چنان دچار انفراد و ذره‌وارگی می‌کند که شکل‌گیریِ هر کنش جمعی برای تغییر مناسبات موجود به‌شدت سخت می‌شود. فرد به دلیل ناآگاهی از جایگاه طبقاتی، تاریخی و انضمامی خود ـ‌که همان‌گونه گفته شد، این ناآگاهی محصول نهایی گفتمان‌های مورد بحث است‌ ـ روابط تولید موجود را قوانین طبیعی و ابدی می‌داند و این امر جامعه را تبدیل به مجموعه‌‌ی افرادی می‌کند که در انقیاد آزادانه برای خودشناسیْ «در زندگی جسور باش»۱۳کتابی به همین نام از جان میسن. می‌خوانند، برای دست‌یابی به احساس رضایت دروغینْ در جلسات آرامش شرکت می‌کنند و برای دست‌یابی به موفقیت، توصیه‌های سلبریتی‌ها را تکرار می‌کنند. کوتاه این‌که، تنها با فراروی از این آگاهی کاذب و دستیابی به آگاهی اصیلی که پایه‌های مادی و تاریخی و انضمامی دارد و همراهی این آگاهی اصیل با عمل جمعی می‌توان از این وضعیت رهایی یافت. این آگاهی اصیل چیزی نیست به جز: آگاهی طبقاتی؛ و این عمل جمعی چیزی نیست جز: مبارزه‌ی طبقاتی.

پانویس‌ها

پانویس‌ها
۱البته بحران در سرمایه‌داری به هیچ‌وجه به انباشت کالاهای تولید شده قابل تقلیل نیست. در این خصوص به‌طور مثال بنگرید به: دولت و بحران سرمایه‌داری، دیوید یفه، چاپ مجازی.
۲گئورگ لوکاچ، تاریخ و آگاهی طبقاتی، محمدجعفر پوینده، نشر بوتیمار، ۱۳۹۶، ص ٢٠٣.
۳ایستوان مزاروش، نظریه‌ی بیگانگی مارکس، حسن شمس‌آوری، نشر مرکز، ۱۳۸۰، ص ۳۹۸.
۴لوئی آلتوسر، ایدئولوژی و سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت، روزبه‌صدرآرا، نشر چشمه، ص ۶٠.
۵البته این به هیچ‌وجه تقلیل تمام اختلالات عصب‌ـ‌روان‌شناختی به صرفاً یک برساخت اجتماعی نیست. بل‌که بیش‌تر آن مشکلات روانی‌ای مدنظر است که محصول سرخودگی در و از نظم اجتماعیِ موجود است.
۶روان‌شناسی پاپیولار یا عامه‌پسند در زندگی آمریکایی فراگیر است و از قرن نوزدهم وجود داشته؛ یعنی زمانی‌که جمجمه‌شناسان ناهمواری‌های روی سر افراد را برای مشورت در مورد نوع حرفه‌ی مناسب آنها اندازه‌گیری می‌کردند؛ قیافه‌شناسان ویژگی چهره‌ی افراد را (مانند چانه یا بینی) تحلیل می‌کردند تا به مدیران کمک کنند که چه کسی را به استخدام درآورند یا ارتقا دهند؛ یا خط‌شناسان نمونه‌ی دست‌خط افراد را برای کمک به آن‌ها درزمینه‌ی یافتن همسر مناسب مورد مطالعه قرار می‌دادند. این نوع روان‌شناسی در سال‌های اخیر با طرح مسائلی مانند «قانون جذب»، «مدیریت ذهن» و … به شدت مورد توجه قرار گرفته ‌است.
۷عنوان کتابی به همین نام از رابرت کیوساکی و شارون لیچر.
۸آلتوسر، ایدئولوژی و سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت، روزبه صدرآرا، نشر چشمه، صص ۵۷ تا ۷۰.
۹همان.
۱۰از توصیه‌های کتاب «هنر رندانه‌ی به تخم گرفتن»، نوشته‌ی مارک منسون.
۱۱از توصیه‌های کتاب «اثر مرکب»، نوشته‌ی دارن هاردی.
۱۲ایستوان مزاروش، نظریه‌ی بیگانگی مارکس، حسن شمس‌آوری، نشر مرکز، ۱۳۸۰، صص ١٠ و ١١.
۱۳کتابی به همین نام از جان میسن.