همهی ما آدمهای بیکار زیادی دیدهایم: کسانی که از کارکردن فرار میکنند و یا افرادی که دربهدر دنبال کارند. چه آنها که به نظر مشغول کارند و شاغل محسوب میشوند اما در عمل هیچکاری نمیکنند،مثل رئیس کارخانهای که تنها پشت میزی نشسته و پولهای واریزی به حسابهایاش را میشمارد، و چه آنهایی که هزارجور تلاش میکنند و تا شب گرفتاراند، اما جزء آمار شاغلان محسوب نمیشوند! «بیکار» و «بیکاری» مفهومی طبقاتی است. در مناسباتِ سرمایهدارانه، جبههی سرمایه تنها دارندهی سرمایه است که قدرت خود را در خرید مواد اولیه، ابزارِ کار و نیروی کار نشان میدهد و جبههی کار تنها تولیدکنندگان جامعه هستند. سرمایهداران سعی میکنند حتی وظیفهی خرید و حفظ و حراست از سرمایه را نیز به دوش دیگران…
هر روز ساعت 6:45 صبح، مینیبوسها یکییکی به درب کارخانه میرسند. 500 نفر کارگری که هنوز چشمانشان را در اثر خواب داخل سرویس نمیتوانند کامل باز کنند، به درون کارخانه میآیند. شروع کار ساعت 7 است اما کارگران باید 10 دقیقه زودتر انگشت بزنند تا مبادا زمان تعویضِ لباسِ کار، از ساعت کار روزانه بکاهد. گروههای گوناگون کارگران به سولههای خط تولید خود میروند و پشت ابزارها و دستگاههای مرتبط با کار خود قرار میگیرند. آهنگ رو به افزایش کار با سرکشی اول صبح سرپرستان و ناظران آغاز میشود تا این که وقفههای کار در زمان صبحانه و ناهار ترمز آن را بکشد. در این وقفهها، کارگرانی که قرار است امشب شبکار باشند سکوت مرگباری پیشه میکنند و باقی کارگران…
«اتحاد» معمولاً همراه با کلمات دیگری چون «انسجام»، «همدلی» و «یکپارچگی» میآید و جزء برجستگیهای عمل انسانی قلمداد میشود. بهگونهای که کمتر جریان فکریای را میبینیم که در ستایشِ اتحاد سخن نگفته باشد. خود این موضوع باعث شده که تا حدی اتحاد، به عنوانِ امری پسندیده، بدیهی قلمداد شود و نیاز به بررسی دقیقتری در مورد آن حس نشود. اولین چیزی که ما را در این زمینه مشکوک میکند، همین گستردگیِ استفاده از مفهوم «اتحاد» است. اما آیا بدون بررسی دقیقتر و حساسیتهای طبقاتی لازم میتوان مهر تأیید بر آن زد و بیچون و چرا بر مثبت بودن آن تأکید کرد؟ کارگران برای تأمین منافعشان به کدام اتحاد نیاز دارند: اتحاد طبقاتی یا اتحاد سراسری؟ «اتحاد» چیست؟ کارگران پاسخ میدهندپیدیاف…
امروزه مدام میشنویم که «مدیریت غلط و ناکارآمد و غیرعلمی باعث تمام بدبختیهای ما است.» این صحبت را از زبان بسیاری آدمها شنیدهایم. از تلویزیون و رادیو و رسانههای رسمی و غیررسمی گرفته تا سخنرانیها و تحلیلها و بیانیههای مختلف و اظهاراتِ کارشناسی و غیرکارشناسی در سمینارها تا دورهمیهای خانوادگی. گویا بر سر این موضوع اجماعی صورت گرفته که همه چیز زیر سرِ مدیریت است. البته بیشتر اوقات برای کلمهی مدیریت یک پسوند یا پیشوندی انتخاب میشود، مثل مدیریت جهادی، مدیریت انقلابی، مدیریت علمی، مدیریت تخصصی، مدیریت کارآمد، مدیریت صحیح، مدیریت مذهبی و... . هر گروه یا جریان سیاسی با توجه به علایق صفتی به مدیریت اضافه میکند، اما مدیریت همچنان نقش مرکزی و اصلی را بازی میکند. «مدیریت» چیست؟…
برخلاف تصویری که در رسانهها از مقولهی حاشیهنشینی منتشر میشود، میبینیم که ساکنان این حاشیهها نه نیازمندانی بیچیز و مستمندانی در انتظار معجزهی مسئولین و خیرین، بلکه تولیدکنندگان ثروتی هستند که از محصول رنج و کار خود بیبهرهاند. همچنان که دیدیم، برخلاف تصویری که نشان داده میشود، در اینجا آن چه وجود دارد، تلاش و تکاپو برای بازپسگیری هرچه بیشتر دسترنجی است که از سوی سرمایه غارت میشود.
اختلاف طبقاتی بیداد میکند. اختلاف طبقاتی ناشی از وجود دو طبقهی اجتماعیِ کارگر و سرمایهدار. طبقهی کارگر متشکل از میلیونها کارگر ـ مثلا در ایران حدود چهل تا پنجاه میلیون ـ و طبقهی سرمایهدار متشکل از چند صد سرمایهدارِ کنترلکننده. رفتار متحدانه برای هر طبقه ضروری است. طبقهی سرمایهدار برای حفظ وضعیت موجود متحد است و متحدانه برخورد میکند؛ طبقهی کارگر نیز برای شکست این وضعیت نیاز دارد متحدانه برخورد کند و با هم هماهنگ باشد. هر طبقه از اجتماع، سندیکایش را میسازد. تشکلها و تشکیلات سرمایهداران سرمایهداران به مرور زمان و با گذرِ دورههای تاریخی توانستهاند دولت را در خدمت بگیرند. آن هم با هدف حفظ وضعیت استثمار کارگران. استثمار واژهی آشنایی است. روزانه و شبانه کار کردنِ کارگران…
شبکه خبری تلویزیونی سیانان گزارش داد: مجموع دارایی و تمکن 26 فرد ثروتمند تراز اول جهان به یک تریلیون و 400 میلیون دلار رسید، ثروتی که برابر با دارایی سه میلیارد و 800 میلیون نفر دیگر بر روی کرهی زمین است. یعنی چیزی بیش از نیمی از کل جمعیت جهان!
در مقابلِ «عدالت اجتماعی» هیچکس نمیتواند موضعِ بیطرف یا خنثی داشته باشد. عدالت اجتماعی اشاره به تضاد بنیادین اجتماعی دارد که یا طرف جبههی کار قرار داری یا در جبههی سرمایه گام برمیداری. هر نیرویی که فراتر از این تضادِ بنیادین سعی در گلآلود کردن فضا داشته باشد، بیشک در جهت حفظ نظام حاکم تلاش کرده و خواسته یا ناخواسته در جبههی سرمایه قرار میگیرد.
کارگر اگر باشی، روزی 12 ساعت، هفتهای شش روز، به مدت سی سال، به عبارتی نیمی از زندگی خود را در محل کار میگذرانی. نیمی از عمر مفیدت در میان خاک و روغن و سنگ و فولاد میگذرد. نه بزرگ شدن فرزندانات را میبینی و نه پیر شدن اعضای خانوادهات را. بیش از آن که فرزندت را ببینی و گوش به سخنان خانوادهات بسپاری، با غرش گوشخراش و چهرهی دوداندود ماشینآلات فولادی سروکار داری. در مقابل چه بهدست میآوری؟ اگر شانس خوبی داشته باشی، دستمزدی چهار یا پنج میلیون تومانی که کفاف مخارج خودت و خانوادهات را تا ماه بعدی نمیدهد. کافی است همسرت یا فرزندت بیمار شود تا ناگزیر به خرج کردن از اندک پساندازت یا دست دراز کردن…
در اطراف شهر یزد، کودک زبالهگرد که در حال جمعآوری مواد بازیافتنی از میان زبالهها بود، مورد حملهی سگهای وحشی قرار گرفته و در حالی که بخشی از بدنش خورده شده بود، جسدش پیدا شد.((https://www.neshanonline.com/fa/tiny/news-56114)) باری، کودک هشت ساله، زاده شده در یک خانوادهی فرودست بلوچ، که حتماً برای غلبه بر رنجها و گرسنگی و ... و برای برداشتن باری از دوش خانواده به کاری که میشده انجام بدهد، یعنی جمعآوری مواد قابل بازیافت از میان زبالهها، روکرده بوده است، چنین به پایان زندگیاش میرسد.((در جامعهی سرمایهداری که مشحون است از اتفاقات دهشتناک ریز و درشت، جوانان طبقات سرمایهدار و متوسط به بوالهوسی و سرگرمیهای فاسد خود مشغولاند و انگارنهانگار. خود شما قضاوت کنید که آیا کمال عدالت نیست که…