سه روز از روزهای کار

جبارکمونیستْ لقبی بود که بهش داده بودن. جبار راننده کامیون بود با قدی بلند، هیکلی چارشونه، پشت فرمون همیشه یه لُنگ آویزون بود دور گردنش. در وقت استراحت همه دور هم جمع می‌شدیم. تمامی رانندگان و منی که پرچم‌دار بودم مثلا با پرچمی قرمز ماشین‌ها را به سمت محل تخلیه بار هدایت می‌کردم. وقت استراحتمون به بحث های جدی و گاهی اوقات هم بزله‌گویی و شوخی سپری می‌شد. همه جبار رو به لقب جبار کمونیست صدا می‌زدند.