نامه‌ای از غزه

هنگامی که در ماه ژوئن به تعطیلات رفتم در آرزوی عزیمتی شیرین و شروعی به سوی چیزهای کوچک که به زندگی معنایی زیبا و روشن می‌بخشد، همه‌ی دارایی‌هایم را جمع کردم. من غزه را همان‌طور که می‌شناختم باز می‌یافتم؛ دیدم که مانند پوشش درونی صدفِ زنگ زده‌ای است که امواج روی ساحل چسبنده و شنیِ کنار کشتارگاه پرتاب‌اش می‌کنند. این غزه با کوچه‌های باریک‌اش و بالکن‌های برآمده‌اش، از ذهن یک خفته در کابوسی خفقان‌انگیز، تنگ‌‌وباریک‌تر بود. این غزه...!