دولت سرمایهداری در ایران برای پیشبرد سیاستهای خود و به دست آوردن دل سرمایهداران از دههها قبل دست به ارائهی سندی به نام «برنامهی توسعه» زده است. تعداد پنج برنامه پیش از انقلاب و شش برنامه پس از انقلاب به عنوان برنامهی توسعه در کشور پیاده شدهاند. طرح یک به یک این برنامهها و بررسی گرهگشایی هر کدام از آنها در نسبت با نیازها و حساسیتهای نظام سرمایهداری میتواند مورد موشکافی واقع شود، ولی تمرکز ما در اینجا معطوف به برنامهی هفتم توسعه (1402-1406) است. با از نظر گذراندن لایحهی برنامهی هفتم، خواهیم دید که قیل و قالهای سرمایهداران و نظریهسازانشان این بار هرچه رساتر و گویاتر در این برنامه به بیان رسیده است.
بریتانیا و آمریکا هر کدام چه نقشی در کودتای 28 مرداد داشتند و چه هدفی را دنبال میکردند؟ آیا همین کافی است که بگوییم این دو کشور برای حفظ منافعشان در ایران، دولت مصدق را سرنگون کردند؟ آیا شعار «مقابله با خطر سوسیالیسم و کمونیسم» که از جانب کودتاچیان در توجیه کودتا عنوان میشد، صرفاًبهانهای برای اجرای کودتا بود یا چنین «خطر»ی در آن زمان واقعی مینمود؟ آیا کارگران و زحمتکشان ایرانی در آن زمان فارغ از سیاست و به دور از هیاهوی ملی شدن صنعت نفت، کودتا و... مشغول کار بودند و بدون هیچ عاملیتی اخبار را از رادیو و روزنامه دنبال میکردند؟ و مهمتر از همه، چرا پاسخ به این پرسشها برای ما کارگران و زحمتکشان اهمیت دارد؟
در دو دههی اخیر، روانشناسیِ انگیزشی و پاپیولار گسترشیافته و بهطور مشخص شامل مجموعهای از آموزههای «انگیزشی»، «مهارت زندگی» و «موفقیت» در قالب کتاب، سخنرانی، جلسات عمومی و همچنین جلسات خصوصیِ «تراپی» میشود. منطقِ سرمایه از طریق این گفتمانها نهتنها به امری پنهان تبدیل میشود، بلکه ازلیـابدی و مقدس معرفی میگردد و لذا ذهن مخاطبان در راستای ضرورتهای سرمایه شکل میگیرد تا جاییکه آنها در بندِ افکار و قوانینی گرفتار میشوند که گریزی از آنها ندارند. این آموزهها قرار است به مخاطبانشان بگویند اگر در سیستم اقتصادی و اجتماعیِ موجود شاد و موفق نیستید، تنها مشکل یکچیز است: خودتان.
جامعهی فعلیْ سرشار از انگیزههای کاذب فردمحورانهای است که از فرهنگ سرمایهدارانه به وجود میآیند. تنها انگیزهای که در این نظام غیرانسانی برای کارگران واقعی است و در راستای هستی و شرایط آنها و در جهت رفع و انحلال وضع موجود میباشد، انگیزهی تشکلیابی و مبارزه برای تسخیر دولت و رفع انحصار بر مالکیتِ ابزار تولید است. با اشتراکیسازی و اجتماعی کردن ابزار تولید و زمین، همهی انسانها میتوانند از پیشرفت هزاران سالهی تمدن بشری، که متعلق به تمام نوع بشر است، به شکلی عادلانه استفاده کنند و زندگی خود را مصروف احیای و توسعهی ابعاد انسانی و قوای خلاقهی خود سازند.
همه شاهد بودهایم که در صحبت حول سیاست و اقتصاد، همواره افرادی پیدا میشوند که از مدل اقتصادی-سیاسی سوئد دفاع کرده و سوئد را به عنوان کشوری ایدهآل برای تمامی طبقات و اقشار معرفی میکنند. برخی میگویند در سوئد ثروت بهطور عادلانه میان کارگران، کارمندان و کارفرمایان تقسیم شده است، برخی میگویند در سوئد زندگیات از بدو تولد تا مرگ تأمین است و عدهای ادعا میکنند در سوئد همه مرفهاند و همهی امور را با ارادهی خود تعیین میکنند. منشأ این ادعاها بنگاههای رسانهای و آکادمیک سرمایهداری هستند که این تصویر وارونه را تولید کرده و به خورد زحمتکشان میدهند
چرا بر سر افزایش دستمزد این مقدار اختلاف نظر وجود دارد؟ از دست ما کارگران چه کاری برمیآید؟ و مهمتر از همهی اینها دستمزد واقعاً چیست و چه نقشی در اقتصاد دارد؟ بدون پاسخ دادن به این سؤالها، بدون یافتن ریشههای این دعوا، غُرغُر کردن هر روز ما با همکارانمان و عصبانیتهای گاه و بیگاه یکی دو نفر از ما در نهایت جز ناامیدی و شرمساری ،که واقعاً لایق ما نیست، چیزی عایدمان نمیکند.
104 سال پیش در چنین روزهایی، دولت تازه تأسیس شوراها در مسکو با تسلیم یادداشتی به زمامداران ایرانْ اصول سیاست خود در قبال کشور ما را تشریح کرد. لغو امتیازات و کاپیتولاسیون، بخشیدن بدهی ایران، تحویل راهها و خطوط آهن و بنادر از موارد مهم این سیاست بودند که در تیرماه 1298 (1919 میلادی) به طبع رسید و دو سال بعد در قرارداد 1921 ایران و شوروی، موسوم به قرارداد حُسن همجواری دو کشور به طور رسمی تصویب گردید. این قرارداد جلوهای از سیاست انترناسیونال اتحاد جماهیر شوروی در جهت اعادهی حقوق و استقلال ملل مستعمره و نیمهمستعمره و تلاش مستمر این دولت برای مقابله با امپریالیسم جهانی بود.
باز هم با سال جدید بحثها در مورد تعیین حداقل دستمزد بالا گرفت. در یک سو سرمایهدارانی قرار دارند که تأمین سودشان در گرو استثمار بیشتر کارگران است؛ استثماری که خود بهواسطهی پرداخت دستمزد در نگاه اول بر کارگران پوشیده است. در سوی دیگر اما کارگرانی قرار دارند که برای تأمین معاش خود و سهمبریِ بیشتر باید با تمام توان به این سرمایهداران فشار آورند. این کشمکش بسته به آن که هر طرفِ آن چه توانی داشته باشند هر بار میتواند به سود یک طرف تمام شود.
در روزهای پیشین مناظرهای مابین دو چهرهی اقتصاد دانشگاهی کشور در برنامهی جهانآرا از شبکهی افق، نقل محافل بسیاری گشته است. در یک سو موسی غنینژاد اقتصاددان حامی بازار آزاد و در سوی دیگر مسعود درخشان از حامیان اقتصاد اسلامی، طرفین این مناظره را تشکیل دادند. بحث از آنجا آغاز شد که درخشان، انقلاب 57 و اقتصاد اسلامی پیاده شده در آن را در تنافر با اندیشههای مارکسیستی و نیز در تفارق با سرمایهداری میدانست و ریشهی مشکلات کنونی اقتصاد را هم در نفوذ اندیشههای لیبرالی در طی سالهای پس از انقلاب تا کنون جستوجو میکرد. در پاسخ به درخشان، غنینژاد مدعی شد که انقلاب 57 ملهم از مارکسیسم بوده و بخش اقتصادی قانون اساسی را سوسیالیستها نوشتهاند
نزدیک به یک دهه است که به ابتکار اتاق بازرگانی تهران و همراهی نهاد ریاست جمهوری و وزارت صمت، نشان افتخاری «امینالضرب» هرساله به تعدادی از فعالان برجستهی اقتصادی در بخش خصوصی اعطا میشود. حضور کارخانهدار و بانکدار و وزیر و وکیل و استاد دانشگاه و روزنامهنگار و... در این مراسم نشان میدهد که طبقهی کارگر در مسیر مبارزهاش تنها با کارفرمایانش طرف نیست. دشمنان و استثمارگران این طبقه طیفی به مراتب وسیعتر از کارفرمای یک واحد تولیدی هستند. از این رو، پرولتاریا برای مقابله با سرمایهداری نیازمند مبارزهای است سیاسی که حائز گامهایی معین و همهجانبه باشد.