درس بخونی، درس نخونی میشی یکی مثل من؛ این جملهای بود که مدام پدرم تکرار میکرد و همزمان بهطور نامحسوسی به دستهای پینه بستهاش با نگاهی پنهان اشاره میکرد. پینههای دستش بخشی از وجودش بودن، نه چیز بیرونی و جدایی از وجودش، مثل دستهایش، چشمهایش و بقیهی اعضای بدنش، پینهها هم بخشی از او بودند. حالا من درس خواندم و دانشگاه رفتم، اما من هم به همان سرنوشت پدر دچار شدم؛ دستهای پینه بسته. در دنیایی که ما زندگی میکنیم پینهها انگاری که موروثی باشند، به فرزندان و نسلهای بعد منتقل میشوند. کارگران، کارگر میزایند، چرا که زیستشان مرزبندی سترگی با سرمایهداران دارد. نه این که کارگر بودن را خودشان انتخاب کنند، یا دوست داشته باشند، نه، بلکه برای یک…
کارگران فصلی میوهچین، آن دسته از طبقهی کارگر هستند که مانند تمامی کارگران مورد ظلم و ستم شدید قرار گرفتهاند. این کارگران در سرتاسر ایران و مخصوصاً استانهایی که به تولید محصولات کشاورزی میپردازند فراواناند، مانند استان مازندران (نارنگی، برنج)، رفسنجان (پسته)، طارم (زیتون) و استان کردستان (توتفرنگی). همانطور که از اسمشان پیداست این کارگرانْ فصلی هستند، یعنی مابقی فصول سال بیکارند و از تأمین مایحتاج خود و خانوادهْ عاجز. اما آنچه که حائز اهمیت است بررسی شرایط کار، دستمزد، حقوق و مطالباتی است که در فصل اشتغال به کار نیز از آن محروماند. از مطالبات برحق تمامی کارگران میتوان به بیمه اشاره کرد. اما متأسفانه بیشتر کارگران از این حق اولیهی خود بیبهره بوده و هزینهی حوادث پیش آمده…
داستان کوتاه «رفیق» به قلم فخرالدین احمدی سوادکوهی، لحظههایی کوتاه از زندگی و کار روزمرهی کارگران ساختمانی روزمزد را روایت میکند. رقابت و رفاقتِ موجود میان آنها را همزمان به تصویر کشیده و از زشتیِ این رقابت و پراکندگی و زیباییِ رفاقت و همبستگیِ کارگران برایمان سخن میگوید.
با امید به آگاهیِ روزافزونِ زنان و مردانِ کارگر، نمایشنامه « پرسشنامه ، یا اطلاعات عمومی برای مسئولیت عالیرتبه» تقدیم میشود به کارگرانِ ساختمانی



