میدانم دیگر راه برگشتی وجود ندارد. کلاه ایمنی ام را از سر برمیدارم و کولهام را به دوشام میاندازم و از کارگاه میزنم بیرون. سوار اتوبوس واحد میشوم. از این که زیر بار امضاء نرفتم کمی احساس غرور میکنم به سان مبارزی فاتح. در طول مسیر بازگشت به خانه، با دیدن انبوه پروژههای ساختمانی خیلی زود احساس غرورم تبخیر میشود. به خودم میآیم ناامید و مبهوت.
زنان کارگر نایسر سعی دارند با کار در کارگاههای خیاطی و قالیبافی و امور خدماتی یا ساخت صنایع دستی در منزل، بار سنگین فقر بر دوش خانوادههایشان را سبکتر کرده یا آنجا که خود سرپرست خانوار محسوب میشوند معاش خانواده را تأمین میکنند. وضعیت زنان شاغل در یکی از کارگاههای خیاطی این ناحیه را بهعنوان نمونهای از میان دهها کارگاه دیگر شرح میدهیم.