در دانشگاه برای آنکه بتوانم اندک پولی برای هزینههای سرسامآورِ زندگی دستوپا کنم و باری از دوش خانواده بردارم، به فکر به کار بستن مهارتهایی افتادم که از سالهای قبل یا در کلاسهای دانشگاه یاد گرفته بودم؛ این مهارتها شامل انجام تحقیق و نوشتن و ترجمه بود. نخستین مواجههام با بازار و تقاضا برای کاربست این مهارتها در خود دانشگاه بود: درخواستهایی برای انجام تحقیقها و تکالیف همکلاسیها یا سالپایینیهایی که یا پولدار بودند یا افرادی خوشگذران که وقت چندانی برای مطالعه و تحقیق نداشتند ولی در عوض وُسعشان آنقدر بود که وقت و انرژی کس دیگری را بخرند و ثمرهاش را با افتخار به استادان ارائه دهند و از شر نمرههای ناپلئونی و تمدید سنوات خلاص شوند.