داستان از آگاهی حرف میزند، اما نه هر نوع آگاهیای؛ آگاهی نزد کارگران و برای کارگران. داستان از زبان کارگران، از زندگی واقعی پر از رنج و محنت آنان میگوید و تضاد آن با عالم رویایی سینای کارگر. چرا که زندگی همطراز آنچه سینا میخواند نیست. هر چند باید از همه چیز مطلع شد، اما نه هر چیزی. اول باید بدانیم ثقل زمین کجاست و ما در کجای جهان ایستاده ایم؟ و بعد هر آنچه را که ما را به بند تقدیر و تخدیر میکشاند، درجریان مبارزهای مستمر بگسلانیم. داستان از پس کار بر آمده و راه را برای شکلگیری یک انسان نوین در افق مبارزهای سخت در کوران زندگی ترسیم میکند. میلکاموزا، اسم رمز تباهی است و شکست و…
داستان کوتاه اعتصاب، نوشتهی منصور یاقوتی، ضمن بیان مسائل عمدهی طبقهی کارگر و ناتوانیهای آنان، راه را یکسره بر امید و مبارزهی طبقاتی نمیبندد و در ژرفای خود راه را برای فردایی روشن ترسیم میکند. فردایی که در آن نادعلی و نادعلیها پوستهی ترکخورده را به کناری میزنند و با گامهایی محکمتر این مسیر را به سوی پیروزی طی میکنند.