داستان کوتاه «رفیق» به قلم فخرالدین احمدی سوادکوهی، لحظههایی کوتاه از زندگی و کار روزمرهی کارگران ساختمانی روزمزد را روایت میکند. رقابت و رفاقتِ موجود میان آنها را همزمان به تصویر کشیده و از زشتیِ این رقابت و پراکندگی و زیباییِ رفاقت و همبستگیِ کارگران برایمان سخن میگوید.
داستان کوتاه «دو رفیقِ کوهستان» به قلم فخرالدین احمدی سوادکوهی، داستان کارگرانی را روایت میکند که برای تأمین حداقلهای زندگی خود و خانوادهشان کولبری میکنند.
چند شعر کوتاه از فخرالدین احمدی سوادکوهی «سالهاست که کارگر معدن است روز هیچ به چشماش نمیآید گرگ و میش هر روز درست سوت ِ پایان کار پدرم آفریقا میشود که از مستعمره برگشته است»