آگاهی نسبت به کار، شرایط کار، خویشتن و کارفرما و طبقهبندی دانستهها برای عمل درست ضرورت دارد. در این نوشته سرفصلهایی را برای گفت وگو مطرح میکنیم تا تجربیات کسبشده در این محورها را به اشتراک بگذاریم. باید نتیجه مداقه و غور در این حرفه، عملکرد بهترمان در کلاس درس و تأمین منافعمان در تقابل با کارفرما باشد. ما معلم هستیم، یادگیری هم مقدمهی یاددهی است و هم نتیجهی آن.
طبقهی کارگر برای شناخت خود و پیریزی راه رهایی از استثمارش ناگزیر از شناخت کل جامعه است و تا آنجا که کل جامعه و سازوکارهای آن و طبقات دیگر را بشناسد، خود را میشناسد و تا آنجا که خود را بشناسد میتواند مسیر رهایی طبقاتیاش را ترسیم کند. راه یکیست و آن پیشبرد مبارزهی طبقاتیِ برآمده از تضاد کارمزدی و سرمایه است. این مبارزه از راه متحد کردن طبقات کارگر از سطوح محلی تا ملی و منطقهای و جهانی و بهوسیلهی تشکیل نیروی سیاسی طبقهی کارگر پیش میرود.
«مؤسسه و مرکز نیکوکاری ابوطالب» که یک سازمان مردم نهاد (NGO) فعّال در زمینهی «حامی کودکان کار و آسیبدیده» محسوب میشود، ویدئویی از یک کودک کار کتکخورده با چشمی کبود در فضای مجازی منتشر کرد.
ماهیت هیچ جریان سیاسی را نمیتوان صرفاً از آنچه خود درباره خویشتن میگوید شناخت. برای این شناخت باید به اعمال ایشان نگریست. ولی گاهی اوقات حرف دل انسان، ناخودآگاه بر زبان جاری میگردد و ماهیتاش در سخن هویدا میشود.
روز چهارم فروردینماه، هنگامیکه بیشتر مردم در شهرهای کردنشین ایران در حالِ رقص و پایکوبی نوروزی بودند، کارگری که شغلش کفاشی در پیادهروی یکی از خیابانهای پیرانشهر بود، دست به خودکشی میزند. تنها پس از گذشت دو روز از حادثهی مزبور یکی دیگر از فرودستان جامعه در پیرانشهر هنگامیکه مشغول کولبری بود، در برف و کولاک وحشتناک از همراهانش جدا شده و در مسیر بازگشت به سوی مرز گم میشود. پیکرِ بی جان این کولبر در روز دوشنبه، ششم فروردین ماه، با ملایمتر شدن جو و با تلاش افراد بومی در ارتفاعات مرزی پیدا میشود.
احتمالاً در تلویزیون یا شبکههای اجتماعی شنیده باشیم ، یک کارشناس برای چاقی، یا یک پزشک برای جلوگیری از دیابت و بیماریهای دیگر میگویند چه بخوریم، یا چه نخوریم؟ اما امسال، فراتر از مجموعهی توصیهها، دولت تصمیمی دربارهی خوردن و یا نخوردن ما گرفت. اما اشتباه نکنیم، دولت نگران سلامت جامعه نشده. اینبار برای دولت سرمایهداران، خورد و خوراک طبقهی کارگر و کارگران مزدی معضل شده بود.
ما کارگران فصلی میوهچین، آن دسته از افراد طبقهی کارگریم که ناچار به فروش موقتی نیروی کارمان به صاحبان باغها و مالکان زمینهای کشاورزی هستیم؛ مانند سایر هم طبقهایهایمان که بهجز کالای نیروی کارِ خود چیزی برای فروش ندارند. خریداران نیروی کار ما افرادی از طبقهی سرمایهدار و مالکان زمین هستند. بر طبق آنچه ذکر شد، در این گزارش کوتاه تلاش میشود گوشهای از زیست و کار کارگران میوهچین در استان آذربایجان غربی و موانع مبارزاتی آنها را بازگو نماییم.
فرماندهی کل نیروی انتظامی کشور، سردار رادان، با افتخار از آتشزدن 1300 تن کالای قاچاق به ارزش ریالی بیش از 5 هزار میلیارد تومان خبر داد و گفت: اگر حتی این کالاهای قاچاق به صورت مجانی در اختیار گروهی از مردم قرار بگیرد یعنی قسمتی از تقاضا را ضربه زده است. وقتی قسمتی از تقاضا ضربه میخورد یعنی قسمتی از عرضه ضربه میخورد و وقتی قسمتی از عرضه ضربه میخورد، یعنی اینکه صاحب سرمایه و تولیدکننده ناامید شود .
در سطح مناسبات اجتماعی ما شاهد آشکار شدن شکاف عمیق میان ثروتمندان و فقرا هستیم و چنین شکاف عظیمی نیز، نفرت و خشم طبقاتی را به همراه دارد. این خشم و نفرت طبقاتی برخاسته از پدیدار شدن تضاد کار و سرمایه است که لرزه بر اندام سرمایهداران، نظریهپردازان، هنرمندان و سینماگران بورژوایی انداخته است. به همین دلیل است که این سینماگران با ارائهی تصویری غیرصحیح، کاذب و اهریمنی از کارگران، بر سرکوب و کنترل این لشکر اهریمنی خطرناک مهر تأیید خود را میزنند. د راین یک دهه فیلمهای زیادی با این محتوا ساخته شده و فیلم «همهچیز برای فروش» تنها یک نمونه از آن است.
از آغاز تا پایان فیلم دستنیافتنیها (The Intouchables) با مجموعهای از تصاویر و روایتهایی روبهرو میشویم که هدفش به تصویر کشیدن ما در جهانی است که زندگی میکنیم. اما چه جهانی؟ جهانی که علیرغم تفاوتهای موجود میان انسانها اما صِرف همین انسان بودنْ نوعی از همسانی را برای آنها به ارمغان میآورد که حکم به همیاری و همراهی و در نتیجه زیست مسالمتآمیز آنها خواهد داد. در عمل آنچه فیلم به خوبی سعی در نمایان ساختن آن دارد یعنی تفاوتْ به جای تضاد را میتوان محور اساسی فیلم دانست. از این روی است که پیشفرض اساسیِ چنین نگاهی به تصویر کشیدن افراد به سبب نوع بشر بودنشان و فارغ از شرایط اجتماعی مشخصی که در واقعیت دارند، است.