کارگری که کارفرما تحقیرش میکند. کارگری که مدیر بازخواستش میکند و به او تشر میزند. کارگری که ترسان و لرزان از بیکاری و از دست دادن شغل، در برابر کارفرما سر خم میکند و ناچار به هر شرایطی که به او تحمیل میشود تن در میدهد. اینها صحنههای عادی روزمرهاند. وضعیتی که هر روز یا خودمان در آن قرار میگیریم یا شاهد قرار گرفتن رفقایمان در آن هستیم. وضعیتی که از بس تکرار شده و میشود، آن را طبیعی میپنداریم و خواسته و ناخواسته فقط تحمل میکنیم. اما آیا به راستی چنین وضعیتی طبیعی است؟ در نمایشنامهی بازخواست، نویسنده با وارونه کردن جایگاه هرروزهی کارگر و کارفرما، جهانی دیگر را پیش چشمانمان میگشاید. جهانی شگفتآور که به ما یادآوری میکند…
در این روزهای سخت و با بدتر شدن روزافزون معیشت طبقهی کارگر شاهد بیشتر شدن و قویترشدن اعتصابات کارگرانی هستیم که علیه کارفرمایانشان در کارخانهها، شرکتها، سازمانها و هر ارگانی که به نحوی در استثمار طبقه کارگر سهیم هستند به پاخاستهاند. اعتصابات سراسری جلوهگاه این واقعیت است که هنوز مردان و زنانی هستند که میتوانند منافع مشترک طبقهی کارگر را زنده نگه داشته و اجازه ندهند که کارفرمایان برای همیشه کارگران را تبدیل به بردگان بیچاره جیبهای خودشان کنند.
کارها طبق پیشبینی و برنامه پیش رفت. کمیتهی کارگری متشکل از غلامعلی و ماشاءاللهخان و سه نفر دیگه تشکیل شد. بازرس هم آمد و خندان رفت. مدیر هم از بالای پنجره لبخند تمسخرآمیزی به کارگران زد. تبلیغات ادامه پیدا کرد. غلامعلی با مراد سراغ ماشاءاللهخان رفتند. قرار برای فردا صبح گذاشته شد. اعتصاب شروع شد و تقریباً هفتاد درصد کارگران اعتصابکردند و کار را خواباندند و در حیاط کارخانه تجمع کردند.
رشد عظیم صنایع تایرسازی در ایران ثروت هنگفتی را پدید آورده که کارگران این بخش از آن محروماند. آنچه طی این سالها نصیب کارگران گشته استثمار روزافزون بوده است. در این گزارش به سراغ "گروه صنعتی بارز" به عنوان بزرگترین مجموعهی تولید لاستیک در خاورمیانه میرویم تا ببینیم کارگران این گروه صنعتی در چه شرایطی به سر میبرند.
مبارزات کارگران چاپخانههای تهران در کنار باراندازان و ماهیگیران انزلی و تلگرافچیان تبریز از اولین تجربههای مبارزات طبقهی کارگر در ایران بهشمار میآید. در بازهی هفده سالهی 1286 تا 1303، گسترهی متنوعی از مبارزهی اقتصادی تا سیاسی توسط کارگران چاپخانههای تهران انجام شد. اولین اتحادیهی کارگری در ایران نیز در سال 1286 با تلاش کارگران این صنف به وجود آمد. تا سال 1300 که اتحادیهی مرکزی کل کارگران تهران متشکل از 16 اتحادیه شکل گرفت، کارگران چاپخانه همیشه از فعالترین کارگران مبارز بودند.
متن پیشِ رو گزارش و تحلیلی است از اعتصاب کارخانهی لیلاند مورتورز که یکی از کارخانهجات مهم در صنعت خودروسازی ایران پیش از انقلاب 1357 بوده است. این گزارش توسط «سازمان پیکار در راه آزادی طبقهی کارگر» در دی ماه 1357 منتشر شده است. در اواخر مهرماه همان سال این اعتصاب شروع و با پیروزی کارگران و برآورده شدن تمام خواستههای اقتصادیشان به اتمام میرسد.
حدود 50 میلیون نفر به اعتصاب دوروزهی هند در هفتهی گذشته پیوستند؛ اعتصابی علیه سیاستهای نئولیبرال و ضد کارگری دولت. کارگرانِ بانکها، کارخانهها و حملونقل عمومی ارائهی خدمات را در شش ایالت بزرگ مختل کردند. در این متن ابتدا به اعتراضات اخیر میپردازیم. و سپس برای فهم بستر مبارزاتی هند، به اعتصابات سال گذشته و زمینهی آن نگاهی میاندازیم. ضروری است که در متونی دیگر به اجرای سیاستهای نئولیبرالی در هند و تاریخ مقاومت کارگران در برابر آن بیشتر بپردازیم و بیاموزیم.
در تاریخ ششم آبان ماه 1287 خورشیدی، مصادف با بیست و هشتم اکتبر 1908 میلادی، یکی از آموزندهترین مبارزات کارگران در تاریخ مبارزهی طبقاتی در ایران اتفاق افتاد. در حدود 150 نفر از کارگران دباغ تبریز، از سه دباغخانه، برای افزایش دستمزد و بهبود شرایط طاقتفرسای کار، دست به اعتصاب زدند. این اعتصاب در زمان تشدید تضاد منافع دول امپریالیستی در ایران، به ویژه امپریالیسم بریتانیا و روسیهی تزاری در ایران اتفاق میافتاد. در این گزارش کوتاه نگاهی به این رخداد تاریخی میاندازیم.
از ضروریات یک اقدام متحد و فعالیت اتحادیهای جهت پیشبرد مبارزه در راستای منافع طبقاتی، دادن ترتیبی برای تشکیل صندوقهای اعتصاب کارگران است. این صندوق میباید توسط خود کارگران آن حوزه شکل بگیرد و با حاصل دسترنج خود آنان تأمین شود. هر کارگری از اتحادیه یا محیط کار مشخص، حق عضویت ماهانهاش را به صندوق پرداخت میکند تا برای وضعیتهای اضطراری کارگران به مصرف برسد و بهتر بتوانند بر مشکلات پیشرویشان فایق بیایند و امکانی برای رشدشان باشد. در جایی که اتحادیهی کارگری وجود ندارد این کار خود میتواند مبنایی برای فعالیت اتحادیه به حساب آید.
«اسماعیل» با لباس فرمِ کارخانه تنها در صحنه مشغولِ تعمیرِ بخشی از یک دستگاهِ عظیم است. یک جعبه ابزار در کنارش دارد و با ابزارآلاتِ مختلف در حالِ کار است. «صابر»، یکی دیگر از کارگران با همان لباس فُرم وارد میشود. صابر: (کمی لوده و شوخ و شنگ) چطوری اسمالآقا؟ اسماعیل: (صابر را میبیند. امّا به کارش ادامه میدهد) قربونت صابرجان. تو چطوری؟ خوبی؟ صابر: خوب که خوبم. ولی از خوب بودنِمون دیگه هیچ خیری در نمیاد