امروزه مدام میشنویم که «مدیریت غلط و ناکارآمد و غیرعلمی باعث تمام بدبختیهای ما است.» این صحبت را از زبان بسیاری آدمها شنیدهایم. از تلویزیون و رادیو و رسانههای رسمی و غیررسمی گرفته تا سخنرانیها و تحلیلها و بیانیههای مختلف و اظهاراتِ کارشناسی و غیرکارشناسی در سمینارها تا دورهمیهای خانوادگی. گویا بر سر این موضوع اجماعی صورت گرفته که همه چیز زیر سرِ مدیریت است. البته بیشتر اوقات برای کلمهی مدیریت یک پسوند یا پیشوندی انتخاب میشود، مثل مدیریت جهادی، مدیریت انقلابی، مدیریت علمی، مدیریت تخصصی، مدیریت کارآمد، مدیریت صحیح، مدیریت مذهبی و... . هر گروه یا جریان سیاسی با توجه به علایق صفتی به مدیریت اضافه میکند، اما مدیریت همچنان نقش مرکزی و اصلی را بازی میکند.
سطح آگاهی کارگران در محیطهای مختلف نسبت به وضعیت خود و جایگاهشان در نظام تولیدی سرمایهداری، بسته به عوامل گوناگون از جمله نوع محیط کار از منظر تمرکز و تقسیم کار، سابقهی مبارزاتی کارگران در آن شاخه، نوع کار و درجهی اهمیت آن برای نظام سرمایهداری متفاوت خواهد بود. در مجموع، این کارگران با سطوح آگاهی متفاوتاند که موجودیتِ طبقهی کارگر را میسازند و از درون این موجودیت ناهمگن است که کارگرانِ پیشرو برمیخیزند. این متن، نمونهای از یک گزارش کارگری در محیطهای کار کوچک است که محمد تقی سلیمانی در دهه ۵۰ گرد آورد و گوشهای از زندگی کارگران پیش از انقلاب را نمایان میکند.
شبکه خبری تلویزیونی سیانان گزارش داد: مجموع دارایی و تمکن 26 فرد ثروتمند تراز اول جهان به یک تریلیون و 400 میلیون دلار رسید، ثروتی که برابر با دارایی سه میلیارد و 800 میلیون نفر دیگر بر روی کرهی زمین است. یعنی چیزی بیش از نیمی از کل جمعیت جهان!
در 11 آبان امسال (1399) حمیدرضا بهبودی کارگر 32 سالهی رودباری به علت اخراج از کار و تحمل چهار ماه بیکاری روبهروی یک معدن ماسه اقدام به خودکشی کرد. او چندی بعد به علت جراحات ناشی از سوختگی جان داد. خودکشیهای پیدرپی کارگران در واکنش به بیکارسازیها و سیاستهای تعدیل ساختاری اینک مدتهاست که اخبار کارگری را به خود اختصاص میدهد. خودکشی طبقات استثمار شونده سابقهای به اندازهی خود استثمار دارد. همواره از میان استثمار شوندگان بودهاند کسانی که مرگ را به زندگی خفتبار برای ثروتاندوزان ترجیح میدادهاند.