نمایش‌نامه «رستگاری در چاه پرونده»؛ و برای سه رفیق

عمق چاه زیاد نبود، پنج شیش متر، شاید کمتر... ولی همین چندمتر اونقدر بود که روی هم هشتاد سال عُمرِ دو تا آدم رو بِبلعه و پَس نده... مرتضی وقتی داشت از نردبونِ چاهِ مَنهول پایین میرفت خندید و گفت اگه مُردم به مدیرعامل بگین تو جهنّم تَهِ چاهِ ویل می‌بینمش... با ماکس و اُسکیژن... از حرفش خنده‌م نگرفت، این آدم هر وقت لب وا می‌کرد همه می‌خندیدن، زبونش که به گفتنِ جُک وا میشد تا تِلنگِ یکی از ریسه‌ی خنده در نمی‌رفت وِل‌کُن نبود.

داستان کوتاه «نمی‌توانم»

ذبیح کار ثابتی نداشت. یک مدت دست‌فروشی می‌کرد. شهرداری بساطش رو ضبط کرد. یک مدت کارگر موقت ساختمانی شد ولی کار سخت بود و او تنبل، نتوانست دوام بیاورد. هنوز بعضی وقت‌ها که بیکاری فشار می‌آورد کنار میدان می‌ایستاد تا بلکه یکی دو روز کار ساختمانی و یا ب‌قول او کار بیگاری گیر بیاورد. گاهی بروشور پخش می‌کرد. خلاصه یکی دو خط در میان کار می‌کرد. یک اتاق در یک حیاط سه اتاقه با آشپزخانه و حمام و دستشویی مشترکْ خانه‌اش بود. علی آقا کارگر کارخانه هم هم‌خانه‌ی آن‌ها بود و تا آن‌جا که وسعش می‌رسید به خانواده ذبیح کمک می‌کرد.

به زبان ساده؛‌ «اتحاد» چیست؟ اتحاد طبقاتی یا اتحاد سراسری؟

«اتحاد» معمولاً همراه با کلمات دیگری چون «انسجام»، «همدلی» و «یکپارچگی» می‌آید و جزء برجستگی‌های عمل انسانی قلمداد می‌شود. به‌گونه‌ای که کمتر جریان فکری‌ای را می‌بینیم که در ستایشِ اتحاد سخن نگفته باشد. خود این موضوع باعث شده که تا حدی اتحاد، به عنوانِ امری پسندیده، بدیهی قلمداد شود و نیاز به بررسی دقیق‌تری در مورد آن حس نشود. اولین چیزی که ما را در این زمینه مشکوک می‌کند، همین گستردگیِ استفاده از مفهوم «اتحاد» است. اما آیا بدون بررسی دقیق‌تر و حساسیت‌های طبقاتی لازم می‌توان مهر تأیید بر آن زد و بی‌چون و چرا بر مثبت بودن آن تأکید کرد؟ کارگران برای تأمین منافعشان به کدام اتحاد نیاز دارند: اتحاد طبقاتی یا اتحاد سراسری؟

کارگران افغانستانی، رقیب یا هم‌سرنوشت؟

متاسفانه در محیط‌های کار و در صحبت با برخی از کارگران آن چه میان کارگران ایرانی دیده می‌شود، نگاه خصمانه نسبت به کارگران افغانستانی است؛ نگاهی که در راستای منافع حکومت و سرمایه‌داران است. سال‌ها از ورود بخش زیادی از کارگران افغانستانی به ایران می‌گذرد، فرزندان آن‌ها در این کشور به دنیا آمدند و بزرگ شدند اما قوانین کشور این امکان را به آن‌ها نمی‌دهد که تابعیت ایرانی بگیرند. کارگر افغانستانی و یا هر تبعه‌ی خارجی دیگری که برای کار به ایران وارد می‌شود، سرنوشتی مشابه با ما کارگران ایرانی دارد؛ سرنوشتی مشابه با کارگران در هر نقطه‌ی دیگری از جهان.

هر طبقه از اجتماع، سندیکایش را می‌سازد

اختلاف طبقاتی بیداد می‌کند. اختلاف طبقاتی ناشی از وجود دو طبقه‌ی اجتماعیِ کارگر و سرمایه‌دار. طبقه‌ی کارگر متشکل از میلیون‌ها کارگر ـ مثلا در ایران حدود چهل تا پنجاه میلیون ـ و طبقه‌ی سرمایه‌دار متشکل از چند صد سرمایه‌دارِ کنترل‌کننده. رفتار متحدانه برای هر طبقه ضروری است. طبقه‌ی سرمایه‌دار برای حفظ وضعیت موجود متحد است و متحدانه برخورد می‌کند؛ طبقه‌ی کارگر نیز برای شکست این وضعیت نیاز دارد متحدانه برخورد کند و با هم هماهنگ باشد. هر طبقه از اجتماع، سندیکایش را می‌سازد.

پرتاب به برزخ؛ تجمع و اعتراض کارگران کارخانه‌ی قند یاسوج

پس از واگذاری‌های مکرر و برملا شدن فساد‌های کارفرمای جدید و مقاومت و اعتراض پی‌درپی کارگران، در تیرماه سال 1399، دادگاه رأی به ابطال واگذاری و استرداد مالکیت کارخانه به بانک تجارت داد. پس از 8 ماه انتظار که به سال‌های انتظار کارگران اضافه شد، با بازدید ریاست قوه‌ی قضاییه در 2 اسفند سال 1399، پلمپ 5 ساله‌ی کارخانه بالاخره باز شد. با تأکید ایشان مبنی بر بازگشایی و آغاز به کار کارخانه، بانک تجارت و سازمان خصوصی‌سازی، در شعار و حرف و ظاهر، آماده‌ی بازگشایی کارخانه، و در عمل، آماده‌ی دور بعدی واگذاری کارخانه، این بار به شخص و نهادی دیگر می‌شوند.

آشنایی با مواد قانون کار، بستری برای اتحاد کارگران؛ نگاهی به قراردادِ کار

در این نوشته، قرارداد کار از نگاه قانون کاری بررسی می‌شود که پس از سرنگونی سلطنت پهلوی در سال 57 و بعد از سپری شدنِ دوازده سالِ پر فراز و نشیب در سال 69 تصویب شد. قانونی که علاوه بر برآورده نکردن خواسته‌های کارگران مبارز، حاوی ابهامات فراوانی در زمینه‌‌ی اجرایی شدنِ بندهای حمایت‌کننده‌ی کارگران نیز بود. سرمایه‌داران و دولت‌ نماینده‌ی آن پس از دهه‌ی 70 و قرار گرفتن در مسیر خصوصی‌سازی، همین قانون کارِ نیم‌بند را نیز تاب نیاوردند و با حربه‌های گوناگون سعی در خنثی ‌کردن بندهای حمایتی آن نمودند.

روزگار دوزخی کارخانه قند یاسوج

کارخانه قند یاسوج با سابقه‌ی نیم قرن فعالیت، پیرتر‌ین صنعت استان کهگیلویه و بویراحمد می‌باشد. سال 44 در دوران پهلوی در یکی از بهترین نقاط یاسوج کلنگ‌زنی آن آغاز و در سال 46 با دریافت 15 هزار تن چغندر فعالیتش را آغاز کرد. هم‌زمان با آغاز فعالیت کارخانه، زمین‌های اطراف آن و بخش‌های زیادی از دشت آن منطقه به زیر کشت چغندر رفت. کارخانه‌ای که سال‌های متمادی درگیر تعطیلی و راه‌اندازی مجدد بود و شرایط به وجود آمده از همه بیشتر کام کارگران این کارخانه را تلخ کرده است. در تمامی این سال‌ها، ماهی نبوده که کارگر کارخانه قند با آرامش و امنیت خاطر به زندگی خود بپردازد. مدام درگیر اعتراض و اعتصاب بوده است. مسئله آن‌قدر طول کشیده است…

فصل مشترک سرگذشت‌های متفاوت ما یک چیز است: کارگر شدن، کارگر بودن

شاید شما هم نام روستای «ایستا» را شنیده باشید. روستایی در منطقه‌ی طالقان کرج. می‌گویند مردمان این روستا زمانی که داشتند شناسنامه می‌دادند، درهای روستای خود را بستند و شناسنامه نگرفتند. پس از آن به‌طور خود‌خواسته خود را از برق، آموزش، بهداشت و ... هم محروم کردند. سعی کردند با همان کشاورزی و پرورش اسب روزگار بگذرانند و امروز هم کمتر از ایستا خارج می‌شوند، آن هم برای خرید مایحتاج ضروری از قبیل آهن برای نعل اسب‌های‌شان.

دهقانان فرودست، متحد کارگران

ما از تاریخ مبارزه‌ی طبقاتی و از آموزگاران طبقه‌ی کارگر این را آموخته‌ایم که دهقانان فرودست آن طبقه‌ای هستند که کارگران، متحد تاریخی خود را در آن‌ها می‌یابند و اصلاً سلطه‌ی طبقه‌ی کارگر بر جامعه بدون این اتحاد حاصل نمی‌شود. این ضرورت حاکی از آن است که کارگران و پیشروان کارگری باید قوی‌ترین تلاش‌های خود را بکنند تا این اتحاد راهبردی و تاریخی را ایجاد کنند و در این دوره‌ی تاریخیِ گسترش مبارزه‌ی طبقاتی، بتوانند به اهداف قابل اتکایی دست یابند.