پس از جنگ جهانی دوم، منطقهی خلیج فارس - و به تبع آن کل خاورمیانه - به منطقهای حیاتی درون بازار جهانی تبدیل شد. دو ویژگی مهم سرمایهداری معاصر - بینالمللیشدن و مالیهگرایی سرمایه - به مازادهای مالی و صادرات کالایی خلیج، در اقتصاد سیاسی جهانی وزن راهبردی بخشید. این گرایشها (بینالمللیشدن و مالیهگرایی)، با ادغام خلیج درون معماری سرمایهداری جهانی به رهبری آمریکا - که در دوران پساجنگ سربرآورد - جایگاه خلیج را به عنوان منطقهای از بازار جهانی تثبیت کرد. به همین دلیل، کنترل خاورمیانه و سلطه بر آن در قرن بیست و یکم همچنان یکی از اهداف ضروری قدرتهای غربی است.
هزینههای گزاف مسکن، بهداشت، خوارک، پوشاک و ... با چندرغازی که با هزاران منت و بعد از کش و قوسهای طولانی در جلسات متعدد شورای کار تصویب میکنند دیگر جوابگو نیست و نخواهد بود. کارگران به ناچار به کشورهای همسایه که ارزش پول ملی آنها تاحدودی بیشتر است موقتاً مهاجرت میکنند.
برعکس تمامی اخبار کذب و پوششهای منفعتطلبانهی رسانهها، که رسالتشان کمک به بازتولید مناسبات سرمایهداری و نشان دادن ظاهری آراسته و مزین از سرمایهداری غربی با شعارهایی مثل آزادی و برابری است؛ به همان اندازه که سعی در نشان دادن ظاهر فریبندهاش دارند، به همان اندازه نیز سعی در مخفی کردن باطن گندیدهاش دارند؛ نظام سرمایهداری بر پایهی استثمار کارگر توسط سرمایهدار استوار است و در این راه برایش فرقی ندارد کارگری که استثمار میکند نیروی کار مهاجر یا ناشی از مهاجرت است یا نه؛ هرچند که برای استثمار کارگران مهاجر دستش بازتر است.