دستگاه و سازوكار بورژوازي در جامعه مدني ما را از بدو تولد در خود مي ربايد. ما هر روز در خيابان، در مدرسه، در سريال‌هاي حقيرانه و مذبوحانه‌ی رسانه‌هاي داخلي و خارجي، در دنياي فقير آكادميك و دانشگاه، ياد مي‌گيريم كه حساسيت خود را تنها بر سرنوشت فردي و رقابت‌طلبانه‌ی خودمان قرار دهيم. به ما گفته شده است كه خود را توسعه دهيم و پيشرفت كنيم و در اين راه كوشا باشيم. ما هر روز درگير آرزوها و تمايلات فردي خودمان هستيم.

نه. قرار نیست 96 تکرار بشه. باید انقلاب کرد، باید انقلابی بود، باید به خشم انقلابی دمید. خشم طبقاتی کور نیست یا نباید باشد. خشم طبقاتی لحظه‌ای نیست که بیاد و بره. هوسی نیست که سریع بشه آرومش کرد. میره تو پوست و استخون آدم. صبر، انقلابی رو ممکن می‌کنه. اراده‌ی انقلابی رو توان می‌ده. شجاعت و ایثار، انقلابی را پدید میاره. تو هم اگر اینقدر اراده و خشم داری پایه باش.

پس از گذشت سه‌ماه از لغو تجمع نیروهای پیمانکاری یا شرکتی نفت و گاز موسوم به "ارکان ثالث" در آبان 11403، علی‌رغم مذاکرات و پیگیری‌های مستمر نمایندگان نسبت به تحقق مطالبات حقوقی از مسئولین و مدیران وزارت نفت، هم‌چنان پیشرفت عملی و مطلوبی به نفع کارگران رقم نخورده و نه‌تنها خبری از تحقق مطالبه‌‌ی اصلی یعنی حذف پیمان‌کاران و تبدیل وضعیت نیست، بلکه درخواست‌های جزئی‌تر نظیر اجرای رأی 3188 دیوان عدالت اداری یا پاداش شهید رجایی و اعطای وام و ... نیز سرنوشت مشخصی نداشته است.

هزینه‌های گزاف مسکن، بهداشت، خوارک، پوشاک و ...  با چندرغازی که با هزاران منت و بعد از کش و قوس‌های طولانی در جلسات متعدد شورای کار تصویب می‌کنند دیگر جواب‌گو نیست و نخواهد بود. کارگران به ناچار به کشورهای همسایه که ارزش پول ملی آن‌ها تاحدودی بیش‌تر است موقتاً مهاجرت می‌کنند.

با تعمق در مسئله و فراروی از سطح واکنش‌ها، علت بروز چنین حوادثی برای طبقه‌ی کارگر است که به‌عنوان اساسی‌ترین سؤال به ذهن متبادر می‌شود. آن‌چه نُقل دهان بورژوازی به هنگام رخداد چنین فجایعی می‌شود «ناکارامدی مدیران و فساد در دستگاه‌های مربوطه» است. اما برای رسیدن به پاسخ صحیح باید در خود ساختار به کنکاش ریشه‌ها نشست.

روشن است که در جامعه‌ی سرمایه‌داری نمی‌توان در اغلب موارد فیلمی را یافت که از دیدگاه کارگران موضوعات را بررسی و تمام جوانب زندگی کارگران را روایت کند، چرا که فیلم‌هایی که تولید می‌شود در واقع کالاهایی هستند که در بازار محصولات فرهنگی باید به فروش گذاشته شوند و باید بتوانند باب میل اقشار گوناگون جامعه با ایدئولوژی سرمایه‌دارانه طبقه‌ی حاکم باشند. اما فیلمی در ژانر سینمای اجتماعی نمی‌تواند از به تصویر کشیدن بخشی از زندگی کارگران طفره برود.

ادثه‌ی معدن‌جو طبس بدون شک جزو حوادث فرایندی محسوب می‌شود که قربانیانش کارگران بودند. دلیل این که چرا کارفرما برای پیشگیری از این حادثه که فرایندی بوده و سرمایه‌های ثابتش را مورد تهدید قرار می‌داده، هزینه‌ای نکرده است به این برمی‌گردد که عموماً در معادن بر خلاف صنایع نفت، گاز و پتروشیمی، تجهیزات گران قیمتی به کار نمی‌رود که صاحبان سرمایه نگران از دست رفتن آن‌ها باشند.

انفجار معدن ذغال‌سنگ طبس بر اثر شرایط ناایمن در 31 شهریور 1403، موجب قتل 52 کارگر شریف این معدن و مصدومیت 15 تن دیگر از آنان شد. فاجعه به قدری هولناک بود که فوراً به تیتر اول همه خبرگزاری‌های داخلی و خارجی ‌فارسی‌زبان تبدیل شد. جریانات سیاسی برآمده از مناسبات سرمایه‌داریِ موجود نیز فرصت را غنیمت شمرده و با عجله، ماهی‌گیری در دریای خون معدنچیان را شروع کردند؛ تا هر یک به نوعی مانع از تبلور ریشه و ذات این فاجعه و مناسباتی که آن را تدارک دیده، شوند.

آقای احمدی از فرش شش میلیونی، چهار میلیون به جیب می‌زند. این در حالی است ما تنها بافنده‌اش نیستیم. او صدها بافنده دارد. یعنی صدها چهار میلیون تومان یا بیش‌تر بدون اینکه زحمت خاصی بکشد. صرفاً هرچندمدت یک‌بار نقشه‌ی فرش‌ها و نخ‌ها را گرفته و تحویل بافنده‌ها می‌دهد؛ آن هم نه خودش بلکه کارگرهایی که برایش کار می‌کنند. بدتر و بالاتر از آقای احمدی؛ فرش شش میلیونی به مبلغ بالای سیصد میلیون به فروش می‌رسد و بین رؤسای فرش یا مافیای فرش در تبریز تقسیم می‌شود بدون اینکه دست به یک نخ از آن فرش‌ها بزنند، حتی اسم بافنده‌ها هم روی فرش‌ها درج نمی‌شود.