نجیب سرایدار ساختمان است و با زن و دو بچهاش در اتاقکی سه در پنج گوشهای از پارکینگ طبقهی منفی 2، زندگی میکند. ساختمان چهل و نه واحد دارد که با اتاقک نجیب میشود پنجاه تا.
ماهیت هیچ جریان سیاسی را نمیتوان صرفاً از آنچه خود درباره خویشتن میگوید شناخت. برای این شناخت باید به اعمال ایشان نگریست. ولی گاهی اوقات حرف دل انسان، ناخودآگاه بر زبان جاری میگردد و ماهیتاش در سخن هویدا میشود.
در ماههای گذشته رسانهی اینترنتی "جدال" حضوری پررنگتر از گذشته در عرصهی سیاست ایران پیدا کرده است. در نوشتار حاضر مراد ما این است که به نحوهی پرداخت این رسانه، که به گمان ما نمایندهی خط سیاسی خاصی (طرفداران محور مقاومت) است، به مسئلهی کار و کارگر بپردازیم.
در روزهای آخر فروردین ۱۴۰۳ یک کارگر ۳۰،۳۵ تا ۵۰ ساله که نام او را نمیدانیم، مجرد یا متاهل با سه فرزند، اهل میناب یا ایلام یا شهری دیگر، به علت سانحه، لیز خوردن یا بدحال شدن یا سکته کردن در محیط کار، جابهجا یا پس از انتقال به بهداری درگذشت. این خبر "دقیق" حاصل جمعبندی صحبتهای چهل نفر نیروی کاری است که در روز حادثهی منجر به فوت این کارگر در محیط کار حضور داشتهاند و خبر مرگ وی را در همان روز شنیدهاند. هیچ یک از آنها نام کارگر درگذشته را نمیدانستند
احتمالاً در تلویزیون یا شبکههای اجتماعی شنیده باشیم ، یک کارشناس برای چاقی، یا یک پزشک برای جلوگیری از دیابت و بیماریهای دیگر میگویند چه بخوریم، یا چه نخوریم؟ اما امسال، فراتر از مجموعهی توصیهها، دولت تصمیمی دربارهی خوردن و یا نخوردن ما گرفت. اما اشتباه نکنیم، دولت نگران سلامت جامعه نشده. اینبار برای دولت سرمایهداران، خورد و خوراک طبقهی کارگر و کارگران مزدی معضل شده بود.
در ماههای اخیر هر بار به بهانهای موجی از نفرت روانهی مهاجران افغان ساکن ایران شده است. افغانها در ایران، سوریها در ترکیه و لبنان، فیلیپینیها و پاکستانیها در قطر، مکزیکیها و آمریکای لاتینیها در آمریکا، همگی قربانی یک سیاست واحدند: همگیشان برای پاییدن نظم سرمایه است که مجبور به تحمل شرایط نابهسامان خود هستند و این شرایط تغییر نخواهد کرد مگر آن وقت که خود این نظم با تمام بالا و پایینش برچیده شود.
کورههای آجرپزی تصویری مشقتبار از زندگی افرادی با رنج کاری سخت را تعریف میکند که بر روی خاک داغ و زیر تیغ آفتاب سوزان تابستان، و سرمای زمستان خشت روی خشت میگذارند تا روزگارشان را بنا کنند. فضایی را تصور کنید که در میان خاک و آتش و زیر آفتاب سوزان تابستان و در کورهای با درجه حرارت بسیار بالا کارگران مشغول به کار هستند. گرمای شدید محل کار به خصوص در ماههای گرم سال به جسم و جان کارگران آسیب جدی میزند و از نظر روانی و عصبی نیز آنان را بسیار تحت فشار قرار میدهد. کارگاهی که دربارهی آن صحبت میکنیم در منطقهای اطراف یکی از شهرهای کردستان واقع شده است و کارگرانش اکثراً از اهالی این شهر و…
کارگران فصلی میوهچین، آن دسته از طبقهی کارگر هستند که مانند تمامی کارگران مورد ظلم و ستم شدید قرار گرفتهاند. این کارگران در سرتاسر ایران و مخصوصاً استانهایی که به تولید محصولات کشاورزی میپردازند فراواناند، مانند استان مازندران (نارنگی، برنج)، رفسنجان (پسته)، طارم (زیتون) و استان کردستان (توتفرنگی). همانطور که از اسمشان پیداست این کارگرانْ فصلی هستند، یعنی مابقی فصول سال بیکارند و از تأمین مایحتاج خود و خانوادهْ عاجز. اما آنچه که حائز اهمیت است بررسی شرایط کار، دستمزد، حقوق و مطالباتی است که در فصل اشتغال به کار نیز از آن محروماند. از مطالبات برحق تمامی کارگران میتوان به بیمه اشاره کرد. اما متأسفانه بیشتر کارگران از این حق اولیهی خود بیبهره بوده و هزینهی حوادث پیش آمده…
خبر طبق معمول کوتاهِ کوتاه است: «به گزارش شبکهی العالم، پلیس بنگلادش اعلام کرد شهیدالاسلام رئیس اتحادیهی کارکنان پوشاک و صنعت در شهر قاضیپور بنگلادش روز یکشنبه پس از هشدار به مالکان کارگاههای پوشاک در پی دستمزدهای پرداخت نشده، مورد ضرب و جرح قرار گرفت و کشته شد.» گاهی اخباری مربوط به مبارزهی کارگران با سرمایهداران از رسانههای سرمایهداری پخش میشود. اخباری که در ظاهر هیچ تحلیل مشخصی هم از آن صورت نگرفته است. این بلندگوهای تبلیغاتی با پخش اینگونه اخبار میتوانند در نبرد بین سرمایهداران و کارگران، ظاهری بیطرف برای خود دست و پا کنند. اگر کارکرد این رسانهها تبلیغات به نفع سیستم سرمایهداری و جلوگیری از آگاه شدن کارگران از منافع خودشان است، آیا پخش چنین اخباری، ناقض…
در دو دههی اخیر، روانشناسیِ انگیزشی و پاپیولار گسترشیافته و بهطور مشخص شامل مجموعهای از آموزههای «انگیزشی»، «مهارت زندگی» و «موفقیت» در قالب کتاب، سخنرانی، جلسات عمومی و همچنین جلسات خصوصیِ «تراپی» میشود. منطقِ سرمایه از طریق این گفتمانها نهتنها به امری پنهان تبدیل میشود، بلکه ازلیـابدی و مقدس معرفی میگردد و لذا ذهن مخاطبان در راستای ضرورتهای سرمایه شکل میگیرد تا جاییکه آنها در بندِ افکار و قوانینی گرفتار میشوند که گریزی از آنها ندارند. این آموزهها قرار است به مخاطبانشان بگویند اگر در سیستم اقتصادی و اجتماعیِ موجود شاد و موفق نیستید، تنها مشکل یکچیز است: خودتان.