

من معلم یکی از مناطق حاشیهای تهران هستم و طی این دو سال تعداد بالایی از دانشآموزان من ترک تحصیل کردهاند. موضوع دردآوری که هر چند وقت یکبار با تذکر معاون آموزشی که «غیبت فلان دانشآموز را دیگر اعلام نکنید!» تثبیت میشود. لیستهایی که هنوز کمی بیش از یک ماه از شروع تحصیل نگذشته و چندین ترک تحصیلی دارد و چند غایب مستمر که کاندیداهای ترک تحصیلی بعدی هستند. این تجربه که در زمانِ آموزشِ حضوری هم وجود داشت، در شرایط آنلاین به شدت تشدید شده است. کاش آمار دقیقتری از این موضوع در دست بود؛ اما من با پرسوجو از کادر مدرسه هم نتوانستم آمار چندان دقیقتری به دست آورم.
آنچه میخوانید گزارشی از یک شرکت آمبولانس خصوصی است که کارگران این شرکت عبارتند از رانندگان، پرستاران و یک منشی. در هر گام که شرایط این کارگران را با هم مرور میکنیم به ویژگیهای مشترکی میان کارگاه و کارخانه محل کارمان با آن برمیخوریم و بیش از پیش در مییابیم که ما کارگران در هر جا و با هر رنگ و لعابی که نامیده شویم، خواه پرستارمان بگویند یا صنعتگر، خواه پاکبان بنامندمان یا خدماتی و خواه معلمی در کلاس درس باشیم یا نیروی صنعت نفت، زیست و معیشتمان شبیه به هم بوده و به همین اندازه نیز سرنوشتمان بههم گره خورده است.
با وجود حجم سنگین کار و سروصدای کرکننده و آلودگی جانفرسا و محیط به شدت آلوده، هیچگونه ماسک یا مایع ضدعفونیکننده یا گوشبند (برای کنترل سر و صدا و ممانعت از آسیبهای گوش و سر) به این کارگران داده نمیشود. این کارگران پراکنده حتا غذای خود را هم باید حین کار و کنترل ایستگاه بخورند. لازم به ذکر است که میزان خطرات ناشی از تصادفات و درگیری خیابانی در این کار بسیار بالاست و حتا در چند مورد منجر به مرگ و جراحات سنگین کارگران گردیده است.
در خبرها آمده بود که بیمه معلم در 6 ماه نخست سال برای اعضای هیئت مدیره خود، 950 میلیون تومان پاداش پرداخت کرده است. در واقع این شرکت حدود 158 میلیون تومان ماهانه به 5 نفر از اعضای هیئت مدیره خود علاوه بر حقوق و دستمزد پاداش پرداخت کرده است.
وجود منابع غنی معدنی روزمینی و زیرزمینی در دهدشت و دسترسی مناسب به بندرهای جنوبی سبب گردیده که در سالهای اخیر شاهد رشد واگذاری و فروش قسمتهای مختلف این منابع و معادن به افراد و اشخاص حقیقی متنفذ برای استخراج و غارت اموال طبیعی مردم آن منطقه باشیم. در این بین همواره زمزمه و تکاپوی اشخاص و افراد برای توسعهی مبتنی بر سودِ به اصطلاح سرمایهگذاران برای رشد منطقه و ..... از تربیونهایشان به گوش میرسید و یکی از این سر و صداها کارخانهی آجر دهدشت بود.
وقتی صحبت از جامعهی مدنی و حقوق شهروندی برابر می شود به این معنی نیست که همه در جایگاه برابری در مناسبات تولید قرار میگیرند. حتی در پیشرفتهترین نظامهای سیاسی دارای جامعهی مدنی قوی هم طبقهی کارگر دارای حقوق برابری با صاحب سرمایه نیست. اتفاقاً دولت و جامعهی مدنی در مناسبات سرمایهداری آن ساختاری است که از این وضعیت تضاد آمیز و فشار بر طبقهی کارگر حمایت کرده و آن را حفظ و بازتولید میکنند. در ایران نیز دولت با شعارهای مختلف عدالتخواهی و انقلابیگری همواره سعی کرده است تا با ایجاد حمایت «مردمی» مشروعیت خود را برای حفظ این مناسبات تأمین کند. اما معنای عدالتخواهی دولت سرمایه چه میتواند باشد؟!
کارخانهای که قرار است دربارهی آن بنویسم در استان کردستان شهرک صنعتی دهگلان در فاصلهی دو شهر سنندج و دهگلان واقع شده و کارگرانش هم از اهالی این دو شهرند. نه فقط در این کارخانه بلکه در شهرک صنعتی نیز اکثریت کارگران محل سکونتشانْ سنندج و یا دهگلان است. هنگامی که شهر در خروسخوان و یا نیمههای شبِ تاریک در خواب است، دستهدسته کارگران فارغ از هر تفاوتی در میدانهای خروجی شهر به انتظار سرویس نشسته و یا پس از گذراندن شیفتی طاقتفرسا به خانههایشان برمیگردند.
دیروز، 17 آذر 1400، کلیات لایحه بودجه سال 1401 توسط دولت تصویب شد تا برای مجلس ارسال شود. با این که هنوز اطلاعات دقیقتری از این برنامه در دسترس نیست، اما از آنچه به گوش میرسد، گویا هجوم دیگری توسط دولتِ سرمایه برای استثمار حداکثری کارگران به مجلس پیشنهاد شده است. در بخشی از این لایحه آمده است: «وزارت آموزش و پرورش مجاز است بازنشستگی معلمان دارای مدرک تحصیلی کارشناسی و بالاتر را تا سن 65 سالگی و در صورت رضایت معلمان به تعویق بیاندازد.»
شرکت اسنوا با قراردادن شروط استخدامی عملاً همانند بسیاری از شرکتها اقدام به ایجاد اضافهکاری اجباری برای کارگران کرده است. حتی با وجود دو جمعهی تعطیل در هر ماه، در مواردی کارگران حتی در این دو روز تحت عنوان اضافهکاری مجبور به کار میشوند. سطح دستمزد پایین در شرکتهای کوچک و متوسط، وجود بیکاری در جامعه و از همه مهمتر، عدم وجود تشکلهای کارگریِ مقابله کننده با این مکانیسم، سرمایهدار را قادر ساخته است که این اضافهکاری اجباری را که خلاف قانون است به قانون داخلی این شرکت تبدیل کنند.
در این نوشتار پای صحبت یکی از کارگران پیمانیِ شاغل در صنایع نفت جنوب نشستهایم که در اعتصاب گستردهی کارگران نفت، گاز و پتروشیمی ایران در سال ۱۴۰۰ که به کمپین یا اعتصاب بیست-ده معروف شد شرکت داشته است. او اعتصاب گستردهی امسال را نتیجهی رشد و بالغتر شدنِ مبارزهی کارگران نفت و در ادامهی اعتراضهای سالهای پیشین میداند، و از سویی دیگر به نقاط ضعفی اشاره میکند که سبب شد این اعتصاب با وجود گستردگی نتواند به هدفهای خود دست یابد. با هم صحبتهای او را میخوانیم.