

کشور ایران یکی از بزرگترین کشورهای تولیدکننده آهن و فولاد در جهان است و سود سرشاری نصیب مالکان و سرمایهداران این بخش میکند؛ سودی که با استثمار هرچهبیشتر کارگرانی که در این بخش کار میکنند، میسر میشود. کارگران این بخش همواره به دلیل شرایط سخت کاری اعم از شیفتهای کاری طولانی، گردوخاک، عدم پرداخت بیمه و عدم رعایت ایمنی از سوی کارفرما در معرض خطرات کاری و جانی بودهاند. در این حین کارفرما از سر سودپرستی تمایلی به بهبود امنیت محیط کار ندارد و از دست دادن یا ندادن کارگر برایش اهمیت ندارد؛ زیرا انبوهی از کارگران بیکار جلوی در کارخانهها صف بستهاند و کارفرما میتواند هر لحظه که اراده کند بنا به تمایل خود کارگر دیگری استخدام کند.
پس از گذشت سهماه از لغو تجمع نیروهای پیمانکاری یا شرکتی نفت و گاز موسوم به "ارکان ثالث" در آبان 11403، علیرغم مذاکرات و پیگیریهای مستمر نمایندگان نسبت به تحقق مطالبات حقوقی از مسئولین و مدیران وزارت نفت، همچنان پیشرفت عملی و مطلوبی به نفع کارگران رقم نخورده و نهتنها خبری از تحقق مطالبهی اصلی یعنی حذف پیمانکاران و تبدیل وضعیت نیست، بلکه درخواستهای جزئیتر نظیر اجرای رأی 3188 دیوان عدالت اداری یا پاداش شهید رجایی و اعطای وام و ... نیز سرنوشت مشخصی نداشته است.
بعد از این که رزومهام را برای چند شرکت میفرستم، یکی از آنها با من تماس میگیرد و برای مصاحبه دعوتم میکند. مدیر مصاحبهکننده میگوید از رزومهات مشخص است مهارت لازم برای کار مدنظر ما را داری و ما هم به شما اعتماد داشته و قصد مچگیری نداریم. فقط شرایط خودمان را میگوییم تا ببینیم کجا خودت میگویی نه! ساعت کاری، شنبه تا پنجشنبه از 7 صبح تا 17 عصر است. جمعهها هم یک هفته در میان باید به سر کار بیایی و روزهای تعطیل رسمی هم تفاوتی با روزهای دیگر ندارند.
آقای احمدی از فرش شش میلیونی، چهار میلیون به جیب میزند. این در حالی است ما تنها بافندهاش نیستیم. او صدها بافنده دارد. یعنی صدها چهار میلیون تومان یا بیشتر بدون اینکه زحمت خاصی بکشد. صرفاً هرچندمدت یکبار نقشهی فرشها و نخها را گرفته و تحویل بافندهها میدهد؛ آن هم نه خودش بلکه کارگرهایی که برایش کار میکنند. بدتر و بالاتر از آقای احمدی؛ فرش شش میلیونی به مبلغ بالای سیصد میلیون به فروش میرسد و بین رؤسای فرش یا مافیای فرش در تبریز تقسیم میشود بدون اینکه دست به یک نخ از آن فرشها بزنند، حتی اسم بافندهها هم روی فرشها درج نمیشود.
یک گوشه حیاط چند نفر کارگر دور هم جمع شده بودند و با هم صحبت میکردند. محسن گفت «من نمیفهمم چرا کارگرا هر جا حق و حقوقشون رو میخوان فوری انگ کمونیست بودن بهشون میچسبونن. اصلاً این کمونیسم چیه؟ مگر کمونیستها چی میگن که اینقدر ازشون میترسن؟»
چه چیزایی که برای ما رویا شده و برای طبقهی سرمایهدار شوخیای بیش نیست. در عوض آرزوی کارفرما اضافه کردن چند واحد صنعتی دیگر است. آرزوهایمان فرسنگها از هم فاصله دارند. مهم درس گرفتن از اتفاقات بزرگ هست و این حق ماست که به گرونی بنزین اعتراض کنیم ولی نباید گوشت دم توپ اهداف سرمایهدارها یا مزدورهای دولتهای غربی بشیم.