روشن است که در جامعهی سرمایهداری نمیتوان در اغلب موارد فیلمی را یافت که از دیدگاه کارگران موضوعات را بررسی و تمام جوانب زندگی کارگران را روایت کند، چرا که فیلمهایی که تولید میشود در واقع کالاهایی هستند که در بازار محصولات فرهنگی باید به فروش گذاشته شوند و باید بتوانند باب میل اقشار گوناگون جامعه با ایدئولوژی سرمایهدارانه طبقهی حاکم باشند. اما فیلمی در ژانر سینمای اجتماعی نمیتواند از به تصویر کشیدن بخشی از زندگی کارگران طفره برود.
ادثهی معدنجو طبس بدون شک جزو حوادث فرایندی محسوب میشود که قربانیانش کارگران بودند. دلیل این که چرا کارفرما برای پیشگیری از این حادثه که فرایندی بوده و سرمایههای ثابتش را مورد تهدید قرار میداده، هزینهای نکرده است به این برمیگردد که عموماً در معادن بر خلاف صنایع نفت، گاز و پتروشیمی، تجهیزات گران قیمتی به کار نمیرود که صاحبان سرمایه نگران از دست رفتن آنها باشند.
اخیراً عکسهایی از اعتصابات کارمندان شرکتهای زیر مجموعهی شرکت ملی نفت ایران مانند شرکت نفت فلات قاره و شرکت نفت و گاز پارس، در رسانههای مختلف بازتاب زیادی داشته است. لازم است تا چند نکته را در این باب متذکر شویم.
چند روزْ بعد از حادثه، با یکی از رفقایم سوار اتوبوس شده و راهی طبس میشویم. صبح زود به شهر رسیدهایم و پرنده در خیابانها پر نمیزند. به بوستان گلشن که پارک مرکزی شهر است میرویم تا بلکه همصحبتی پیدا کنیم.
انفجار معدن ذغالسنگ طبس بر اثر شرایط ناایمن در 31 شهریور 1403، موجب قتل 52 کارگر شریف این معدن و مصدومیت 15 تن دیگر از آنان شد. فاجعه به قدری هولناک بود که فوراً به تیتر اول همه خبرگزاریهای داخلی و خارجی فارسیزبان تبدیل شد. جریانات سیاسی برآمده از مناسبات سرمایهداریِ موجود نیز فرصت را غنیمت شمرده و با عجله، ماهیگیری در دریای خون معدنچیان را شروع کردند؛ تا هر یک به نوعی مانع از تبلور ریشه و ذات این فاجعه و مناسباتی که آن را تدارک دیده، شوند.
آگاهی نسبت به کار، شرایط کار، خویشتن و کارفرما و طبقهبندی دانستهها برای عمل درست ضرورت دارد. در این نوشته سرفصلهایی را برای گفت وگو مطرح میکنیم تا تجربیات کسبشده در این محورها را به اشتراک بگذاریم. باید نتیجه مداقه و غور در این حرفه، عملکرد بهترمان در کلاس درس و تأمین منافعمان در تقابل با کارفرما باشد. ما معلم هستیم، یادگیری هم مقدمهی یاددهی است و هم نتیجهی آن.