

مبارزات کارگران چاپخانههای تهران در کنار باراندازان و ماهیگیران انزلی و تلگرافچیان تبریز از اولین تجربههای مبارزات طبقهی کارگر در ایران بهشمار میآید. در بازهی هفده سالهی 1286 تا 1303، گسترهی متنوعی از مبارزهی اقتصادی تا سیاسی توسط کارگران چاپخانههای تهران انجام شد. اولین اتحادیهی کارگری در ایران نیز در سال 1286 با تلاش کارگران این صنف به وجود آمد. تا سال 1300 که اتحادیهی مرکزی کل کارگران تهران متشکل از 16 اتحادیه شکل گرفت، کارگران چاپخانه همیشه از فعالترین کارگران مبارز بودند.
متن پیشِ رو گزارش و تحلیلی است از اعتصاب کارخانهی لیلاند مورتورز که یکی از کارخانهجات مهم در صنعت خودروسازی ایران پیش از انقلاب 1357 بوده است. این گزارش توسط «سازمان پیکار در راه آزادی طبقهی کارگر» در دی ماه 1357 منتشر شده است. در اواخر مهرماه همان سال این اعتصاب شروع و با پیروزی کارگران و برآورده شدن تمام خواستههای اقتصادیشان به اتمام میرسد.
کارخانهای که قرار است دربارهی آن بنویسم در استان کردستان شهرک صنعتی دهگلان در فاصلهی دو شهر سنندج و دهگلان واقع شده و کارگرانش هم از اهالی این دو شهرند. نه فقط در این کارخانه بلکه در شهرک صنعتی نیز اکثریت کارگران محل سکونتشانْ سنندج و یا دهگلان است. هنگامی که شهر در خروسخوان و یا نیمههای شبِ تاریک در خواب است، دستهدسته کارگران فارغ از هر تفاوتی در میدانهای خروجی شهر به انتظار سرویس نشسته و یا پس از گذراندن شیفتی طاقتفرسا به خانههایشان برمیگردند.
در این نوشتار پای صحبت یکی از کارگران پیمانیِ شاغل در صنایع نفت جنوب نشستهایم که در اعتصاب گستردهی کارگران نفت، گاز و پتروشیمی ایران در سال ۱۴۰۰ که به کمپین یا اعتصاب بیست-ده معروف شد شرکت داشته است. او اعتصاب گستردهی امسال را نتیجهی رشد و بالغتر شدنِ مبارزهی کارگران نفت و در ادامهی اعتراضهای سالهای پیشین میداند، و از سویی دیگر به نقاط ضعفی اشاره میکند که سبب شد این اعتصاب با وجود گستردگی نتواند به هدفهای خود دست یابد. با هم صحبتهای او را میخوانیم.
خوشحالم بالاخره انتظار شش ماهه به پایان رسید. اتفاقی که باید میافتاد افتاد. باید پاشم. باید خونهم رو تحویل بدم. هییییی، خونهی مردمِ و من هنوز دارم میگم خونهم. اعتراف میکنم در شش ماههی دومِ قراردادْ با لکنت کلمهی خونهم رو بر زبون میارم، چون خطر بلند شدن رو نزدیکتر حس میکنم. از ابتدای شش ماههی دوم انتظار و استرس میاد سراغم. یعنی امسال هم باید بلند شم؟ برام شکلِ بازی شده، با خودم شرطهایی میبندم سر این که امسال مجبورم بلند شم یا نه…یا این که این یکی صاحبخونه انسانیت حالیش میشه و شرایط رو درک میکنه و تورم هم به اون فشار آورده و مبلغ منطقی پیشنهاد میده و میگه درکت میکنم و بمون و منم میمونم.
این متن گفتگویی است میان مسافر و یکی از زنان رانندهی مشغول به کار در اسنپ که از خلال یک گفتگوی سادهی روزمره، انبوه مشکلاتی که این بخش از کارگران خدماتی با آن دست به گریبان هستند و میزان استثمار رانندگان اسنپ را آشکار میکند. مسافر: سلام. راننده: سلام. حرکت کنیم؟ مسافر: بله بفرمایید.