انگیزه و رقابت چیست؟ کارگران پاسخ می‌دهند

بسیار شنیده‌ایم که برابری باعث از بین رفتن انگیزه‌ها می‌شود! آدم‌ها در جامعه‌ی بی‌طبقه مانند ربات‌هایی شبیه به هم می‌شوند که هیچ انگیزه‌ای ندارند و به واسطه‌ی یک نظم آهنین به کاری، که هیچ علاقه‌ای به آن ندارند، گرفته می‌شوند. اما آیا واقعاً انگیزهْ در جوامعی که طبقات در آن ریشه‌کن شده‌اند از بین خواهد رفت؟ و آیا نظم نوین آدم‌ها را یکسان می‌کند؟

برای پاسخ به این سئوالات باید تأکید کرد که بی‌شک در جامعه‌ی طبقاتی، پاسخ طبقات مختلف به این سئوال‌ها متفاوت و متضاد خواهد بود. به این معنی که از منظر هر طبقه‌ای نظم، کار، رقابت و انگیزه می‌تواند در نسبت با جامعه‌ی سرمایه‌داری و در رابطه با جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی نوین متفاوت باشد. از این‌رو باید پاسخ طبقه‌ی سرمایه‌دار و طبقه‌ی کارگر را نسبت به این پرسش متمایز کرد.

مناسبات تولید سرمایه‌داری جامعه را به دو طبقه‌ی عمده‌ی صاحبان سرمایه و صاحبان نیروی‌کار تقسیم می‌کند: اقلیتی که صاحب عمده‌ی ثروت در جامعه است و اکثریتی که سهم اندکی از ثروتی که می‌آفریند را صاحب می‌شود. اقلیت سرمایه‌دار به واسطه‌ی استثمارِ اکثریت و به پشتوانه‌ی استثمار پدران و پدران کارگران توانسته سرمایه‌ی بزرگی را برای خود به‌دست بیاورد و با تصاحب مالکیت ابزار تولید، توانِ‌ کارِ کارگر را بخرد و آن‌را به‌کار بگمارد و تنها بخش کوچکی از ارزشی که توسط نیروی‌کار در فرآیند تولید ایجاد می‌شود، به‌عنوان مزد به او پرداخت کند.

در چنین جامعه‌ای رقابت بین کارگران برای طبقه‌ی سرمایه‌دار همواره باعث خوشبختی خواهد بود. سرمایه‌داران از رقابت بین کارگران برای ارزان‌سازیِ هر چه بیشتر توان‌ کارشان استفاده می‌کنند. وقتی کارگرها با هم در رقابت هستند، هر روز نرخ مزد پایین‌تر می‌آید، شرایط کار سخت‌تر می‌شود و فشار کار بیش‌تر می‌گردد، که این‌ها یعنی سود بیش‌تری به جیب سرمایه‌دار می‌ریزد. هم‌چنین کارگران رقیب تن به ایجاد تشکل‌ها و اتحادیه‌های کارگری نمی‌دهند. اما سرمایه‌داران نه تنها بزرگ‌ترین متولیان انحصار مالکیت هستند و با کمک دولت مستقر تماماً امنیت انحصار مالکیت خصوصی را حفظ می‌کنند، بل‌که سرمایه‌داران بزرگ به هر طریق ممکن با ساخت تِراست‌ها، کارتل‌ها و اتحادیه‌های کارفرمایی و مجالس بخش خصوصی سعی می‌کنند هر شکل از رقابت بین خود را کاهش دهند. رقابت بین سرمایه‌های منفردِ مختلفْ بروز سازوکار ارزش و حرکت خودبه‌خودی آن است و در جامعه‌ی سرمایه‌داری هیچ‌گاه از بین نمی‌رود، لیکن سرمایه‌دارانْ مایل به کاهش آن هستند و در این مسیرْ قانونِ تراکم و تمرکز سرمایه نیز به آن‌ها کمک می‌کند. در‌حال حاضر، انحصارات صنایع پتروشیمی و نفتی، انحصارات صنایع با تکنولوژی بالا، انحصارات معادن و صنایع وابسته به آن، انحصارات مربوط به دخانیات و بسیاری انحصارات دیگر در سطح جهان وجود دارد. آن‌ها به همین طریق غول‌های بزرگی از ثروت ساخته‌اند. در واقع در جامعه‌ی سرمایه‌داری رقابتی خوب است که فقط بین کارگران باشد و باعث ارزان شدن نیرو‌ی‌کار و عدم تشکل‌یابی‌شان شود.

در جامعه‌ی بی‌طبقه کارگران در تشکل‌ها و شوراهای کارگری گرد هم جمع شده‌اند و کنترل کارخانه‌ها و کارگاه‌ها، محلات و شهرها را برعهده گرفته‌اند. آیا به این شکل آدم‌ها شبیه به هم نمی‌شوند؟ آیا تفاوت آدم‌ها در این جامعه از بین نمی‌رود؟

برای پاسخ به این سئوال هم بد نیست که اول نگاهی به وضعیت سرمایه‌داری بیاندازیم و پاسخ طبقه‌ی کارگر را مشخص کنیم. در مناسبات اجتماعی سرمایه‌دارانه کارگران نه صاحب ابزار کار هستند و نه مالکیتی دیگر دارند. کارگران هیچ‌نقشی در فرآیند تولید و چیزی که تولید می‌شود هم ندارند. آن‌ها به‌شکلی بیگانه باید روزانه چند ساعت از عمر خود را صرف کاری کنند که نه خلاقیتی در آن وجود دارد و نه می‌تواند باعث رشد استعدادها و توانایی‌های انسانی وی شود. بلکه عمدتاً کاری تکراری و ساده شده را باید انجام دهند که خود را در آن نمی‌بینند و نتیجه‌اش هم برای آن‌ها نخواهد بود. از این رو شرایط کار در سرمایه‌داری برای کارگر بیگانه است و فردیت او و استعداد‌ها و خلاقیت‌هایش را نادیده و سرکوب می‌کند. به معنایی دیگر سرمایه‌داری هیچ علاقه‌ای به نظرات شخصی کارگران هم ندارد. سرمایه‌دار دوست دارد که کارگران مانند ربات‌ها مشغول به‌کار شوند و نه خواسته‌ای داشته باشند و نه نظری بدهند و حتی اعتراض هم نکنند و هر جا هم که ممکن باشد آن‌ها را با ربات‌های واقعی جابه‌جا می‌کند. در این شرایط قوای خلاقه‌ی سرکوب‌شده‌ی کارگران امکان بروز نمی‌یابد و لابه‌لای خستگی ناشی از فشار کار تنها به گذر زمان می‌پردازند.

کودکان طبقه‌ی کارگر از هر نوع امکانات لازم برای رشد و شکوفایی استعدادها و توانایی‌های‌شان محروم‌‌اند و بعضاً از همان کودکی در کنار مدرسه باید مشغول به کار باشند. حتی اگر کار هم نمی‌کنند شرایط مناسبی برای رشد توانایی و قوای خلاقه‌ی خود نخواهند داشت. محله‌های کارگری با فقر سیستماتیک دست‌و پنجه نرم می‌کنند و لبریز از انواع آسیب‌های اجتماعی مختلف هستند. از این‌رو انتظار این‌که کودکی در خانواده‌ی کارگری بتواند حتی استعدادهای خود را بشناسد سخت و نشدنی است چه برسد به این‌که استعدادهای خود را شکوفا و متبلور سازد. در این جامعه است که تنها چند نمونه‌ی نمایشی از پیشرفت و موفقیت برای توجیه نابرابری و اختلاف طبقاتی ساخته می‌شود تا از استعدادهای اسطوره‌ای آن‌ها نمایشی غیرواقعی و فراانسانی داده شود و سرمایه‌داران را لایق آن‌چه از استثمار طبقه‌ی کارگر به دست آورده‌اند بداند.

آری! امثال ایلان ماسک یا استیو جابز و … تنها مترسک‌هایی هستند تا نشان دهند نابرابری نتیجه‌ی اختلاف استعدادها است و برای جامعه از نان شب واجب‌تر است. این‌ها پرچم‌هایی‌اند که برای توجیه نابرابری برافراشته می‌شوند. اما اگر این نابرابری در این سطح نبود، قطعاً می‌توان تصور کرد که چه استعدادهای بی‌نظری می‌توانست رشد کند. نابرابری استعدادهای اکثریت جامعه را در محاق فرو می‌برد. نابرابری عمر اکثریت انسان‌های جامعه را صَرف دویدن برای تأمین حداقل‌های حیاتی‌شان می‌کند و از این‌رو امکان سر بلند کردن و شکوفایی استعدادها و خلاقیت‌ها باقی نمی‌ماند. با از بین رفتن نابرابری انگیزه از بین نمی رود. این‌ها یک مشت دروغ است که کسانی‌که از آن سود می‌برند پراکنده می‌کنند. با از بین رفتن نابرابری، انسان‌ها انگیزه پیدا می‌کنند به علایق‌شان بپردازند، مهارت‌های‌شان را تقویت کنند و نوآوری داشته باشند.

سودجویی سرمایه‌داری تمام ابعاد حیاتی بشر را نادیده می‌گذارد و فقط سودجوییِ اندکی از جامعه را مِلاک و معیار جامعه‌ی سالم می‌پندارد. استیو جابز، رونالدو، ایلان ماسک و مسی و تمام این مترسک‌های پوشالی، نه کاری سخت‌تر از کارگران انجام می‌دهند و نه هیچ کار مهم و مفیدی انجام می‌دهند. کارگران معدن، کاری به مراتب سخت‌تر انجام می‌دهند. یک آشپز یا کارگر راننده‌ی قطار و ترن، کارهای حیاتی‌تری دارند. درس‌خواندن سخت‌تر از کارکردن نیست، آن‌هم در مدارسی که خانواده‌ی صاحبان زر و زور درس می‌‌خوانند یا تربیت می شوند. بچه‌هایی که به‌خاطر فقر خانواده ناچار به ترک تحصیل می‌شود و در یک مکانیکی، یا کارگاه یکی از اقوام، دست‌ به کار می‌شوند تا کمک خرج خانواده باشند آدم‌های تنبلی نیستند.

به‌طور نمونه، فیلم مستند «کوره‌پز خانه»، ساخته‌ی محمدرضا مقدسیان۱محمدرضا مقدسیان، سایت انجمن مستندسازان سینمای ایران، شرایط کار کارگران کوره‌پز خانه را محاسبه و توضیح می‌دهد. ما در این‌جا به دو مورد از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

«۱۱ سال دارد، وزن ۳۵ کیلوگرم، روزانه بیش از ۵۰۰۰ خشت‌خام را با قالب حمل می‌کند. با وزن ۳۵ کیلوگرم، روزانه با قالب چهارتایی، حدود ۱۶۰۰۰ کیلوگرم خشت‌خام را جابجا می‌کند. در مجموع با حمل ۱۶ تن خشت خام، ۱۸ کیلومتر زیر آفتاب سوزان تابستان و در گرمای ۴۰ درجه، راه می‌رود. با همین مقدار خشت‌خام روزانه هفت‌هزار و پانصد بار خم و راست می‌شود.»

«۱۶ سال دارد، وزن ۴۲ کیلوگرم. چون گرمای کوره در روز غیرقابل تحمل است، ناچار همراه دیگر همکاران‌اش نیمه شب از خواب برمی‌خیزد و کار را آغاز می‌کند. او تا ساعت ۱۰ روز بعد، ۳۸ تن خشت خام را با فرقون به داخل کوره حمل می‌کند. با حمل ۳۸ تن بار مسافتی برابر ۱۶ کیلومتر زمین ناهموار کوره را طی می‌کند.»

حتی شخصیت انسان‌ها نیز در سرمایه‌داری سرکوب شده است. کسی که نیروی‌کار خود را به اندک بهایی می فروشد و تمام ساعات روزانه‌ی خود را به کاری بیگانه می‌پردازد، و اندک ساعاتی که برای استراحت دارد را برای تجدید قوای خود برای ادامه‌ی کاری سخت و خسته‌کننده و به دور از هرگونه نوآوری و خلاقیت می‌پردازد، جایی برای رشد قوای خلاقه‌اش ندارد. در سرمایه‌داری اکثریت جامعه باید مانند رُبات کار کنند.

سرمایه‌داران کارگران را با حداقل حقوقی که تنها اسباب زنده‌ماندن شان را فراهم کنند، به کار می‌گیرند. تمام تلاش‌شان این است که به کارگران هیچ تعهدی نداشته باشند و در مقابل می‌خواهند که کارگر را به هرشکلی به قید و کنترل کامل خود درآورند. سرمایه‌دار با کارگر خود قرارداد نمی‌بندد، یا اگر تن به قرارداد بدهد، سعی می‌کند قراردادی کوتاه‌مدت داشته باشد. او هیچ سطحی از امنیت را برای شغل و زندگی کارگر تأمین یا تضمین نمی‌کند. سرمایه‌دار سعی می‌کند ساعت کار کرگران‌اش را تا آن‌جا که می‌تواند افزایش دهد؛ و اگر می‌شد ۲۴ ساعته کارگرانش را به‌کار بگیرد در اجرای آن شک نمی‌کرد.‌ سرمایه‌داران مخالف هر شکل از اتحاد و تشکل کارگران‌اند و آن را در مخالفت با روح مقدس «بازار آزاد» می‌دانند.‌ آن‌ها با این‌که انحصار زمین و ابزار تولید را در اختیار گرفته‌اند اما هر‌گونه مقاومت در برابر سرمایه‌ را به سرعت و با خشونت سرکوب می‌کنند. برای این‌کار دولت سرمایه با قدرت نظامی‌اش و انحصارش بر ابزار خشونت، در خدمت سرمایه‌داران است.

جالب این‌که سرمایه‌داری در تاریخی که جز بردگی و سرکوب خونین کارگران نیست، از انگیزه‌بخشی زندگی در سرمایه‌داری صحبت می‌کنند! پاسخ کارگران این است: اراجیف را بس کنید. بت‌های موفقیت پوشالی‌تان برای ما معنای آزادی نمی‌دهند. از بیانسه تا استیو جابز و …

جامعه‌ی فعلیْ سرشار از انگیزه‌های کاذب فردمحورانه‌ای است که از فرهنگ سرمایه‌دارانه به وجود می‌آیند. تنها انگیزه‌ای که در این نظام غیرانسانی برای ‌کارگران واقعی است و در راستای هستی و شرایط آن‌ها و در جهت رفع و انحلال وضع موجود می‌باشد، انگیزه‌ی تشکل‌یابی و مبارزه برای تسخیر دولت و رفع انحصار بر مالکیتِ ابزار تولید است. با اشتراکی‌سازی و اجتماعی کردن ابزار تولید و زمین، همه‌ی انسان‌ها می‌توانند از پیشرفت هزاران ساله‌ی تمدن بشری، که متعلق به تمام نوع بشر است، به شکلی عادلانه استفاده کنند و زندگی خود را مصروف احیای و توسعه‌ی ابعاد انسانی و قوای خلاقه‌ی خود سازند که: «به جای جامعه‌ی کهنه‌ی سرمایه‌دارانه با طبقات و تضادهای طبقاتی‌اش، اجتماعی خواهیم داشت که در آن تکامل آزاد هر شخصْ شرط تکامل آزاد همگان است.»

پانویس‌ها

پانویس‌ها
۱محمدرضا مقدسیان، سایت انجمن مستندسازان سینمای ایران