«میدون»، میدانی برای سرمایه‌داران

شاید شما هم برنامه میدون را در تلویزیون دیده باشید. چند سالی است برنامه‌ای تلویزیونی به نام «میدون» در حال پخش از صداوسیما است. این برنامه رونوشتی از برنامه‌‌ای مشابه‌ در خارج از ایران به نام «Shark Tank» است که از سال ۲۰۰۹ در شبکه ABC آمریکا پخش می‌شود۱Shark Tank را می‌توان در فارسی «کوسه‌های غول‌آسا» ترجمه کرد. خود این برنامه‌ی آمریکایی نیز رونوشتی است از برنامه‌ای ژاپنی به نام Dragons’ Den (لانه‌ی اژدها) که از سال ۲۰۰۱ تاکنون در ژاپن پخش می‌شود.. شاکله‌ی اصلی این نوع برنامه‌ها تشکیل شده است از چند داور که بیشترشان یا صاحبان شرکت‌ها و هلدینگ‌های مالی بزرگ هستند و یا مشاورهای انگیزشی‌ که قرار است به این برنامه‌ها چاشنی هیجان اضافه کنند۲شاید خالی از لطف نباشد که بدانیم حجت‌الله عبدالملکی، وزیر کنونی کار و رفاه اجتماعی، یکی از داوران فصل‌های ۲ و ۳ این برنامه بوده است. کسی که او را یکی از نظریه‌پردازان اقتصاد مقاومتی می‌دانند و اظهارنظرهای عجیب و غریب کم نداشته است. برای نمونه می‌توان به توئیتی از او اشاره کرد که گفته بود: «با یک میلیون تومن هم می‌شود کار تولیدی کرد. حتماً می‌پرسید چگونه؟! حق دارید! آموزش نداده‌ایم!».

بیشتر شرکت‌کنندگان برنامه‌ی «میدون» کسانی هستند که کسب‌وکار جدیدی ارائه کرده‌اند؛ کسانی که پیش از این یا در مرحله‌ی خاکِ زمینِ سرمایه‌گذاری خوردن و تولید ایده‌ی جدید بوده‌اند و یا اساساً از مشاغلی مانند کشاورزی و کارگری، با ایده‌ای پا در این عرصه گذاشته‌اند تا مگر شرایط زندگی‌شان را تغییر دهند.

کاری با این مسئله نداریم که چه کسانی در نهایت به این برنامه‌ها راه می‌یابند؛ فرض‌مان بر این است که هر صاحب ایده‌ای می‌تواند به این مسابقه راه بیابد. اما بیایید با هم ببینیم این مسابقه می‌خواهد چه خیمه‌شب‌بازی‌ای را جای واقعیت هرروزه‌ای که می‌بینیم جا بزند.

تلاش کنید، می‌توانید؛ اگر نتوانستید از تنبلی‌تان بوده است!

اولین موضوعی که در این برنامه‌ها کوشش می‌شود به مخاطب القا گردد، پیروزی در نتیجه‌ی تلاش است. این برنامه‌ها هیچ‌گاه شکست را نشان نمی‌دهند. از نظر شرکت‌کنندگانِ این برنامه‌ها هر که در سرمایه‌داری نتوانسته است خود را به جایی برساند، خالی از ایده‌های ناب و خوب بوده و یا توان تلاش برای پول درآوردن از ایده‌اش را نداشته است. آن‌ها هیچ‌گاه دشواری زیست طبقه‌ی کارگر را نه دیده‌اند و نه لمس کرده‌اند. برای آدم‌های حاضر در این برنامه‌ها طبقه‌ی کارگر چیزی جز یک پرسش چند کلمه‌ای نمی‌تواند باشد: «هزینه‌ی محصول‌تان چقدر است؟». این چندکلمه‌ی ساده کلید دوروییِ این برنامه‌هاست. آن‌ها می‌دانند معنای این کلمات یعنی چه، ولی نمی‌خواهند ما به وضوحِ ایشان معنای‌اش را بدانیم.

صاحب کسب‌وکار می‌خواهد محصول‌اش را ارزان تولید کند و گران بفروشد. این ارزان تولیدکردن را نمی‌تواند از طریق خرید مواد اولیه‌ی ارزان به دست آورد. برای او و رقبایش، دست‌رسی به مواد اولیه‌ی ارزان به یک اندازه است. در بهترین حالت نیز، سرمایه‌داران یا «کارآفرینانِ» مثلاً زرنگ‌تر با سوءاستفاده از تغییرات قیمت در بازار یا برخورداری از رانت، در نهایت فقط اندکی زودتر از رقبایشان – در حد چند هفته و چند ماه – به ماده‌ی اولیه‌ی ارزان دست‌رسی خواهند داشت. هم داوران و هم صاحبان کسب‌وکار می‌دانند کم‌کردن هزینه‌ی تمام شده‌ی محصول، یعنی کم‌کردن هزینه‌ی نیروی کار. در شرکت‌های موسوم به «دانش‌بنیان» و کسب‌وکارهای نوپای امروزی آشکارا دیده‌ایم که برای کاهش هزینه‌ها، تعداد کارکنان پایین نگاه داشته می‌شود تا صاحب کسب‌وکار میزان بیشتری کار را در ازای پرداخت حقوق پایین‌تری صاحب شود؛ همین تعدادِ پایین کارکنان هم در موعدهای مقرری تعدیل می‌شوند و نیروی کار تازه‌کارتر جایگزین می‌شود که نکند میزان پرداخت حقوق به ازای افزایش سابقه‌ی کاری برای همه‌ی کارکنان به یک اندازه بالاتر رود.

از این رو باید بگوییم «تنبل»هایی که در این برنامه به هیچ‌جا نرسیده‌اند، اتفاقاً همان‌هایی هستند که سخت‌کوشانه کار می‌کنند و به‌دست همین صاحبان کسب‌وکار استثمار می‌شوند تا بتوانند روزگار بگذرانند؛ همان‌هایی هستند که قرار است هزینه‌های‌شان هم پایین نگاه داشته شود.

دوروییِ این‌ برنامه‌ها همین‌جاست، آن‌ها ما را بی‌رحمانه استثمار می‌کنند و در پایان نیز با طعنه زدن می‌خواهند به ما انگیزه بدهند؛ انگیزه‌ برای دستیابی به رویایی که در آن استثمارگرانی که بهتر و بیشتر استثمار می‌کنند، قرار است حق حیات داشته باشند.

«علمی» بودن ایجاد یک کسب‌وکار

تصور دیگری که این‌چنین برنامه‌هایی قرار است در ذهن مخاطب ایجاد کنند و خیمه‌شب‌بازی‌شان را با آن پیش ببرند، القای تصور «علمی» بودن فرآیند ایجاد یک کسب‌وکار است. از این نظرگاه، برای بهتر کارکردن یک کسب‌وکار باید تازگی و ناب‌بودن یک ایده‌ی کسب‌وکار با علم مدیریت مخلوط شود تا «سودآوری» افزایش یابد. آن‌ها این علم را مربوط به شرایط مدیریتی کسب‌وکار، شناخت بازار و استفاده‌ی بهینه از منابع می‌دانند. روزگاری بود که سرمایه‌داری در همین ایران هم این علم را اکتسابی می‌دانست؛ یعنی آدم‌ها برای بهترکردن سود شرکت‌های‌شان گرایش داشتند که به تحصیل علم مدیریت و علم اقتصاد بپردازند تا موفق شوند.

اما امروز دیگر تصویر علم و مدرک تحصیلیْ فروریخته و جایش را به چیزهایی مثل «غریزه»، «اراده»، «زندگی بر محور موفقیت» و اراجیفی از این دست داده است. هم آن علم اکتسابی و هم این غریزه‌ی درونی که نیاز به بیدارکردن دارد، این اراده‌ای مبتنی بر تلاش پیوسته، دروغ‌هایی هستند که واقعی به نظر می‌رسند. واقعاً سرمایه‌دار در لحظه‌ی استثمار کارگران ایمان دارد که غریزه‌ و اراده‌اش برای موفقیت را دارد متحقق می‌کند. «میدون» و برنامه‌هایی مانند «میدون» آمده‌اند تا این دروغ را واقعی‌تر از همیشه کنند. دروغی که برای کارگران هم واقعی شده است. کارگران هم گاهی اراده و غریزه‌شان را مقصر وضع‌شان می‌دانند. «میدون» آمده تا این تقصیر دروغین را شیک و اُتوکشیده کرده و دوباره به کارگران تحویل دهد.

همه‌ی این دروغ‌هایی که واقعی‌تر از گوشی موبایل یا کاغذ در دستان ما به نظر می‌رسند، پنهان‌کننده‌ی چیزی بسیار واقعی‌تر هستند: «آن‌ها دارند استثمار می‌کنند و کارگران استثمار می‌شوند.» این چیزی است که نه به شناخت تکنیکال یا تحلیلیِ بازار ربطی دارد و نه به مدیریت منابع. همه‌ی این چیزها کوچکترین معنایی نخواهد داشت تا زمانی که کارگری استثمار نشود و از ارزشی که از استثمارش به دست آمده خرید منابع اولیه تجدید نشود؛ بدون این‌ واقعیتِ بنیادین، همه‌ی این علم اقتصاد و غریزه کشک است!

اتوکشیده‌های سرمایه‌دار و مدیر، شیادانی هستند که جای‌شان همان در تلویزیون سرمایه و روزنامه‌ی سرمایه است؛ برای دروغ‌بافی. باید به حرف‌هایشان دقیق گوش داد و از لابه‌لای حرف‌های به نظر واقعی‌شان، دروغ‌های‌شان را بیرون کشید.

صاحب کسب‌وکار مثل سرباز است، صاحب کسب‌و‌کار مبارز راه آزادی است

بیایید به تصاویر تلویزیون امروز کمی شک کنیم. فرقی نمی‌کند صداوسیما باشد یا تلویزیون‌های ماهواره‌ای؛ هر تصویری که بر صفحه‌ی تلویزیون‌های سرمایه‌داری نقش می‌بندد، دروغی درون‌ خودش دارد؛ برای دروغ‌گویی آمده ولی نه دروغ‌گویی‌های واضحی که این تلویزیون‌ها یکدیگر را به آن متهم می‌کنند. داستان بیخ‌دارتر از این حرف‌هاست. هرچه این تلویزیون‌های سرمایه‌داری در داخل و خارج می‌گویند، هر بی‌طرفی‌ای که در روایت اخبار و تحلیل داشته باشند، و هر دروغی که از حرف‌های دیگر تلویزیون‌‌ها دربیاورند، برای نشان‌دادن یک نوع راستی و درستی‌ است تا در پس‌اش بتوانند چیزی مهم را پنهان کنند. سرمایه‌داری فقط می‌خواهد استثمار را پنهان کند؛ به هر ضرب‌ و زوری هم که شده این کار را انجام خواهد داد. این حرف درباره‌ی تمام محتوای این تلویزیون‌ها و رسانه‌ها صادق است. اما بیاییم ببینیم ربط‌اش به بحث ما چیست؟

در برنامه‌ی «میدون» به نظر یک رسم شده است که یک مجری یا داور با لباس رزمِ نظامی وارد برنامه شود و سپس درباره‌ی شباهت‌های بسیار زیادِ نیروهای نظامی کشور با کارآفرینان و صاحبان کسب‌وکار سخنرانی کند؛ این برنامه در واقع چنین تصویری از صاحبان‌ کسب‌وکار ارائه می‌دهد که کارآفرینان باید باشند تا در کشور امنیت وجود داشته باشد. این حرف نادرستی نیست؛ در کشورِ سرمایه‌داری باید سرمایه‌دار وجود داشته باشد و تهدید نشود تا سرمایه‌داری پابرجا بماند. اما این برنامه همین حرف‌ را با لطایف‌الحیلْ چنان بازگو می‌کند که ما را با این سرمایه‌داران هم‌دل کرده و یا بر هم‌دلی‌مان بیافزاید؛ یعنی دروغی می‌گوید تا حقیقت واقعی و اصلی را بپوشاند.

این واقعیت که امپریالیسم ما را تحریم کرده و زندگی را بر ما دشوار ساخته، صاحب کسب‌وکار را به سرباز تبدیل نمی‌کند. مثل قضیه‌ی علم اکتسابیِ بهبودِ کسب‌وکار و غریزه و اراده، اینجا هم صاحبان کسب‌وکار واقعاً فکر می‌کنند درحال جنگ با امپریالیسم‌اند، اما آن‌ها دقیقاً سرمایه‌دارند، نسخه‌های سرمایه‌داری را اجرا می‌کنند و مناسباتِ استثمار را ترتیب می‌دهند. پس اگر چند قدم عقب‌تر بیاییم، آن‌ها دارند به دامنه‌دار شدنِ حیات سرمایه‌داری کمک می‌کنند؛ به چیزی که امپریالیسم دقیقاً بر آن استوار است. پس باید گفت آن کسی سرباز است که رزم‌اش در نبرد علیه تحریم‌های آمریکا را بهانه‌ای برای تقویتِ سرمایه‌داری نمی‌کند؛ همان سرمایه‌داری‌ای که اساسِ امپریالیسم آمریکاست. سرباز کسی ‌است که در این نبردِ علیه تحریم، می‌داند که هم سرمایه‌داران و کارفرمایان و هم آمریکا و سرمایه‌داری جهانی، هر دو دشمنان طبقاتی کارگران هستند؛ می‌داند که هیچ دولت سرمایه‌داری خیرخواه کارگران نیست.

صاحبان‌ کسب‌وکار که این‌جا به سرباز تشبیه می‌شوند، همان‌هایی هستند که در خارج به مبارزان راه آزادی، و آزادی زنان در کسب‌وکار، و هزار نوع آزادی دیگر تشبیه می‌شوند. در همه‌جای دنیای سرمایه‌داری، این‌جا و آن‌جا، کارکرد این سرمایه‌داران و کارفرمایان یکسان است. باید بگوییم این حرافی‌ها درباره‌ی آزادی در برنامه‌های خارجی در واقع همان پوشیدن لباس نظامی در برنامه‌های داخلی است که با یک مرحله از تصاویر دروغین‌تر، این ماهیتش هم پوشانده شده است. فرقی نمی‌کند در Shark Tank زنان خوش‌سیما و لوندِ موفق را ببینیم که موفقیت زنان در استثمارکردن را فریاد می‌زنند یا مهاجران آسیایی و رنگین‌پوست را که سختی کشیده‌اند و به موفقیت رسیده‌اند. این‌ها همگی سربازان آزادی‌اند۳بیست سال پیش جورج بوش، رئیس جمهور آمریکا، بعد از حمله و اشغال نظامی عراق و سقوط صدام حسین در سال ۲۰۰۳ ، طی سخنرانی تلویزیونی‌اش گفت که آمریکا آمده تا آزادی و دمکراسی را به عراقی‌ها هدیه دهد. او گفت: «دمکراسی عراقی به موفقیت خواهد رسید و خبر این موفقیت از دمشق تا تهران ارسال خواهد شد. این آزادی می‌تواند در آینده‌ی هر ملتی باشد. تشکیلات سیاسی و قانونی یک عراق آزاد در قلب خاورمیانه، نقطه‌ عطفی در انقلاب دمکراتیک جهانی خواهد شد.» آن زمان نیز سربازان اشغالگر آمریکایی، سربازان راه آزادی بودند!؛ لباس فرم پوشیده‌اند که در نبرد استثمار، تا دندان مسلح حاضر باشند؛ کارگرانِ کشور خودشان را استثمار کنند و کارگرانِ دیگر کشورها را از طریق تحریم و حمله‌ی نظامی و غیره مغلوب سازند تا بتوانند بیشترین ارزش را از بیشترین میزان استثمار به دست آورند.

پس بار بعدی که چنین برنامه‌هایی را دیدیم به این فکر کنیم که این هزینه‌های گزاف برای ساخت این چنین برنامه‌های تلویزیونی در سرمایه‌داری، برای چیست؟ برای چیزی‌ست جز واقعی‌تر کردن سراپای دروغین سرمایه‌داران؟ برای چیزی جز پنهان‌کردن اصل اساسی سرمایه‌داری، یعنی استثمار کارگران؟

پانویس‌ها

پانویس‌ها
۱Shark Tank را می‌توان در فارسی «کوسه‌های غول‌آسا» ترجمه کرد. خود این برنامه‌ی آمریکایی نیز رونوشتی است از برنامه‌ای ژاپنی به نام Dragons’ Den (لانه‌ی اژدها) که از سال ۲۰۰۱ تاکنون در ژاپن پخش می‌شود.
۲شاید خالی از لطف نباشد که بدانیم حجت‌الله عبدالملکی، وزیر کنونی کار و رفاه اجتماعی، یکی از داوران فصل‌های ۲ و ۳ این برنامه بوده است. کسی که او را یکی از نظریه‌پردازان اقتصاد مقاومتی می‌دانند و اظهارنظرهای عجیب و غریب کم نداشته است. برای نمونه می‌توان به توئیتی از او اشاره کرد که گفته بود: «با یک میلیون تومن هم می‌شود کار تولیدی کرد. حتماً می‌پرسید چگونه؟! حق دارید! آموزش نداده‌ایم!»
۳بیست سال پیش جورج بوش، رئیس جمهور آمریکا، بعد از حمله و اشغال نظامی عراق و سقوط صدام حسین در سال ۲۰۰۳ ، طی سخنرانی تلویزیونی‌اش گفت که آمریکا آمده تا آزادی و دمکراسی را به عراقی‌ها هدیه دهد. او گفت: «دمکراسی عراقی به موفقیت خواهد رسید و خبر این موفقیت از دمشق تا تهران ارسال خواهد شد. این آزادی می‌تواند در آینده‌ی هر ملتی باشد. تشکیلات سیاسی و قانونی یک عراق آزاد در قلب خاورمیانه، نقطه‌ عطفی در انقلاب دمکراتیک جهانی خواهد شد.» آن زمان نیز سربازان اشغالگر آمریکایی، سربازان راه آزادی بودند!