در بلورسازی قطعات و ظروف مختلف بلوری و شیشهای طی فرایندهای تولیدی ساخته میشوند. مواد اولیه درون کورههایی ریخته میشوند و پس از طی فرایندهای ذوب و قالبریزی به اشکال مختلف در میآیند. این محصولات یا به شکل مستقیم به عنوان کالای نهایی مصرف میشوند و یا به عنوان کالاهای مورد نیاز سایر صنایع مورد استفاده قرار میگیرند. کارخانهی مورد نظر ما در این گزارش کارخانهای است واقع در یک شهرک صنعتی بزرگ در اطراف تهران. در اینجا سعی بر این است که مسائل کارگران این رشتهی تولیدی از جنبههای مختلف توصیف شود و تصویر روشنی از وضعیت کارگران این کارخانه و واحدهای تولیدی مشابه در ذهن خواننده شکل ببندد.
شهرکهای صنعتی که نمونههای آن در اطراف تهران و سایر استانها از سالها پیش شکل گرفته است برای اکثریت کارگران بسیار آشنا میباشند. اغلب کارگران تجربهی کار در این شهرکها را دارند. صنایع بسیار زیاد و مختلفی در این شهرکها وجود دارند. از کار و تلاش کارگران این صنایع سودهای بزرگی – البته در جیب دیگران – انباشته میشود. بسیاری از این کارگران، مثل اکثر کارگران مهاجر افغانستانی، در همان نزدیکی در سکونتگاههای کارگری سکونت دارند و بسیاری دیگر از نقاط دورتر و اغلب توسط سرویسهای شرکتها که تقریبا همگی از مینیبوسهای فرسوده و از رده خارج میباشند تا شهرکها میآیند و روز کاری خود را آغاز میکنند و پس از پایان کار با همان سرویسهای فرسوده به محل زندگی برمیگردند.
شکلگیری و گسترش این شهرکهای صنعتی نشاندهندهی رشد و گسترش پیشرفتهترین شکل سرمایهداری در ایران میباشد. این سرمایهداری تقریبا هر چیزی را که سودآور تشخیص دهد در این شهرکهای صنعتی با ارزانترین نیروی کار تولید میکند. تصویر کلی این شهرکها و جمعیتهای عظیم کارگری نشان میدهد که بر خلاف تفکر رایج و تبلیغات رسانهای، سرمایهداری در ایران کاملا پیشرفته میباشد و از رنج و کار یکی از ارزانترین و سرکوبشدهترین طبقات کارگر جهان بیشترین سودها را انباشته میکند. طبق آمار در این برخی از این شهرکها گاهی حتی تا چند دههزار نفر کارگر مشغول به کار هستند. هرچه این انباشت بیشتر شود تصویر فلاکت کارگرانی که این ثروتها را تولید میکنند عیانتر و غیرقابل انکارتر می شود.
ساعات کارِ کارخانه بلورسازی
در این کارخانه تولید محصولات به صورت شبانهروزی و بدون توقف ادامه دارد. مگر در موارد خرابی و مشکلات، کار و تولید متوقف نمیشود. کار در این واحد تولیدی همچون بسیاری از واحدهای تولید صنعتی مشابه به دو شیفت دوازده ساعته تقسیم شده است. در قانون کار به این شکل از کار نوبتکاری می گویند. شیفت روز از ساعت هفت صبح آغاز میشود و تا هفت عصر ادامه دارد. شیفت شب نیز از پایان شیفت روز آغاز میشود. در شیفتهای کاری یک ساعت برای ناهار یا شام، نیم ساعت برای صرف صبحانه یا میان وعده، و دو تا پانزده دقیقه برای صرف چای کار متوقف میشود و دیگر خبری از استراحت نیست. کارگران این کارخانه پنج روز شیفت صبح و سپس پنج روز شیفت شب کار میکنند و پنج روز هم استراحت دارند. در مجموع این کارگران در ماه حداقل دویست ساعت در این کارخانه مشغول به کار هستند.
باید گفت که مثل بسیاری از تولیدیهای دیگر یک ساعت کامل برای غذا خوردن به کارگران فرصت داده نمیشود و اکثر اوقات کارگران ناهار خود را پای کوره یا ماشینآلات و سر کار میخورند و بلافاصله به اجبار کارفرما کار از سر گرفته می شود. لازم به گفتن نیست که در این کارخانه و اغلب واحدهای تولیدی اینچنینی در مورد ساعات کاری کارگران کاملا برعکس عمل میشود و کوچکترین تاخیرات کارگران لحاظ میشود و کارگران اگر تاخیری داشته باشند به روشهای متنوع مثل کسر از حقوق جریمه میشوند.
مطابق قانون در این شکل از نوبت کاری، پنج روز استراحت کارگران نباید بهعنوان مرخصی حساب شود و مرخصی استحقاقی آنان بهجای خود باقی است. ولی در این کارخانه و بسیاری کارخانههای مشابه، این پنج روز استراحت بهجای مرخصی کارگران محاسبه میشود. در نتیجه، مگر در شرایط حاد و اضطراری دیگر خبری از مرخصی نیست. مطابق قانونِ کار هر کارگر در یک سال کاری معادل یک ماه مرخصی استحقاقی دارد که کارفرما مگر در صورت رضایت کارگر نمی تواند کارگر را از مرخصیاش محروم نماید. حتی در صورت این که کارگر از این مرخصی استفاده نکند کارفرما باید معادل آن روزها به کارگر حقوق پرداخت کند. البته قانون اجازه داده است که تا ۹ روز از این مرخصی ذخیره شود و به مرخصی استحقاقی سال آینده ی کارگران اضافه گردد((قانون سه نوع مرخصی را حق کارگران دانسته است :مرخصی استحقاقی،مرخصی استعلاجی یا درمانی،و مرخصی بدون حقوق.)).
به تازگی کارفرما و سرمایهدار این کارخانه اقدام به استخدام کارگران مهاجر افغانستانی برای شیفت شب نموده است و از این کاگران به صورت ثابت در شیفت شب کار میکشد. اکثر این کارگران مهاجر استخدام شده در شرایطی سخت و ناامن از مرزها عبور کرده و برای یافتن کار به ایران آمدهاند. استخدام این کارگران جدید تغییراتی را در کل شرایط کاری این کارخانه به وجود آورده است که در حد امکان توصیف خواهد شد. به جز سرپرستان شیفتها دیگر تمامی کارگران ایرانی و افغانستانی استخدام شده در این واحد تولیدی از شکل نوبتکاری خارج شده و به شکلی جدید کار میکنند. کارگران ایرانی به صورت هفتگی و شش روز در هفته روزی دوازده ساعت کار میکنند. البته با این تفاوت که دیگر خبری از پنج روز استراحت مربوط به نوبتکاری نخواهد بود. کارگران افغانستانی هم به صورت کامل شب کار هستند. در شرایط جدید هر کارگر در هفته حداقل شصت ساعت و در ماه دویست و چهل ساعت کار می کند (چهل ساعت بیشتر از قبل).
انگیزهی کارفرما برای استخدام کارگران افغانستانی
کارگران مهاجر افغانستانی تحت اجبار گریز از جنگ و ویرانی و البته برای تامین زنده ماندن و زندگی خانواده خود به صورت فراقانونی به ایران پناه آوردهاند، به این هدف که هم خود از گرسنگی و مرگ و جنگ بگریزند و هم خانوادههاشان را از این سرنوشت شوم رهایی بخشند. این کارگران به سختی و با بزرگترین خطرات وارد کشورهایی مثل ایران و ترکیه وآلمان میشوند. جمعیت بزرگی از این مهاجران به ایران می آیند تا در کشوری کار کنند که کارگرانش خود از ارزانترین و سرکوبشدهترین کارگران جهان هستند و در سختترین شرایط به کار مشغولاند. اگر سرمایهدار در ایران و ترکیه و آلمان و تمام کشورهای دیگر ثروتی انباشته و تصاحب کردهاند، حاصل کار و تلاش کارگران افغانستانی آواره از سرزمینشان نیز است.
اما کارفرمای کارخانه بلورسازی با استخدام این کارگران در شیفت شب و از طریق فشارهای وحشتناکی که بر اینان میآورد هم تولید و سود بیشتری انباشته مینماید و هم بسیاری از هزینهها را دیگر نمی پردازد. نه برای این کارگران بیمهای پرداخت میشود، نه در حوادث حمایتی از اینان میشود و نه دیگر خبری از در خواست اضافهکاری و لباس کار و هزینههای مربوط به ایمنی محل کار است. واضح و روشن است که تعدیل و اخراج بخشی از نیروی کار سابق نیز به زودی از راه خواهد رسید. پس رقابت میان کارگران نیز شدیدتر خواهد شد. رقابتی که بهشدت آنان را مقابل کارفرما تضعیف خواهد کرد.
شرایط کارگران افغانستانی از جنبههایی دیگر نیز برای کارفرما سود و منفعت می آورد: با کار دائمی این کارگران در شیفت شب، کارگران ایرانی (بهجز سرپرستان شیفت شب) به شیفت روز منتقل میشوند و با همان حقوق قبل و شاید کمتر از آن، ماهیانه چهل ساعت بیشتر برای کارفرما کار میکنند. بنابراین پس از استخدام کارگران مهاجر، هر کارگر که قبلا در ماه بیست روز و دویست ساعت کار میکرد، اکنون به صورت هفتگی شصت ساعت و ماهانه بیش از دویست و پنجاه ساعت کار میکنند و البته خبری از افزایش حقوق یا اضافهکاری در مقابل کار بیشتر نخواهد بود.
اما سود کارفرما از استخدام کارگران مهاجر و تیرهروزیهای کارگران افغانستانی و ایرانی اینجا تمام نمیشود. کارگر ایرانی که بیشتر و سختتر کار میکند و دستمزد بیشتری نمی گیرد، تحت تاثیر تبلیغات رسانهها، کارگر افغانستانی را دشمن خود میپندارد و سرمایهدار را به حال خودش خود رها میکند. کارگر ایرانی کارخانه بلورسازی عامل بدبختی خود را کارگران مهاجر افغانستانی میداند و دیگر هر گونه فکری برای اتحاد با همکار و هم سرنوشت مهاجرش را کنار می گذارد. در سمت مقابل کارگر مهاجر افغانستانی در مقابل تنفر کارگر ایرانی چه واکنشی می تواند داشته باشد به جز همان دشمنی و تنفر؟ هدف اصلی تمامی تبلیغات شبانهروزی رسانههای رنگارنگ داخلی و خارجی دقیقا همین است: ایجاد دشمنی و رقابت و تنفر میان کارگران، به این هدف که سرمایهداران بتوانند این شرایط سرشار از سود را برای خود و سایر شرکا حفظ کنند. گاهی باید میان کارگران ایرانی با بهانههای قومی و نژادی و یا مذهبی تفرقه انداخت و گاهی نیز با تزریق افکار پوچ وطنپرستانه باید کارگران ایرانی را به دشمنی با کارگران افغانستانی کشاند. امروزه تمامی این افکار از طریق رسانههای مختلف میان کارگران پخش میشود.
محرومیت کارگران افغانستانی از بخش قابل توجهی از حقوقی که به کارگران ایرانی پرداخت میشود، شرایطی را به وجود آورده است که کارفرما انگیزهی بسیاری برای استخدام کارگران مهاجر داشته باشد. اما اگر تمامی حقوق کار برای تمامی کارگران به یکسان رعایت شود، دیگر کارفرما نمیتواند از این شرایط بر علیه تمامی کارگران ایرانی و افغانستانی استفاده کند و بین کارگران اختلاف و دشمنی ایجاد کند. برای سرمایهدار مذهب، نژاد و قومیت واقعا مهم نیست. تنها زمانی کارفرما از اینها دم میزند و سخنرانی میکند که از طریق اختلاف به وجود آوردن میان کارگران و جلوگیری از متحد شدن آنها بیشترین منفعت را تصاحب کند و شرایط موجود را به نفع طبقهی خود و به ضرر کل کارگران حفظ نماید.
تنها ابزار و سلاح واقعی کارگران برای مقابله با حیلههای سرمایهداران اتحاد است و رقابت کشندهترین سم برای آنها. به دست آوردن تمامی حقوق برای تمامی کارگران میتواند و باید هدف و انگیزه و سرلوحهی مبارزهی کارگران در تمامی شرایط، به ویژه شرایط کنونی باشد. اگر کارگران ایرانی و افغانستانی در اتحاد با هم و برای هم بجنگند و مبارزه کنند آنگاه تمام قواعد بازی کنونی را عوض خواهند نمود و خواب از چشم سرمایهداران خواهند ربود. اگر این اتحاد نباشد از آسمان و زمین برای کارفرما برکت خواهد بارید. اگر این اتحاد شکل بگیرد نیز همهی این نعمتها برای آنها به خطر خواهد افتاد.
نتیجهی دیگری که نباید فراموش کرد این است: بر خلاف ژستها و شعارهای اخلاقی اگر برای کارفرما اجباری واقعی در کار نباشد، حتی کوچکترین و حداقلیترین نیازهای یک کارگر را برای وی تامین نخواهند کرد. کارفرمایی را تصور کنید که چندین ماه از یک کارگر مهاجر افغانستانی کار میکشد و بلافاصله پس از اولین اصرار این کارگر برای گرفتن دستمزدش به نیروی انتظامی متوسل میشود و به سادهترین شکل از پرداخت حقوق او سر باز میزند. اگر کارگران ایرانی در این شرایط بیتفاوت باشند و از همکاران افغانستانی خود در محیط کارشان دفاع نکنند و با آن ها همدل نشوند به زودی خود نیز به سرنوشت آنان دچار خواهند شد، سرنوشتی که روزانه و هر لحظه جلوی چشم تمامی کارگران اتفاق میافتد.
کارگران، دستمزدها، و اضافهکاریهای پرداخت نشده
کارگران سالن تولید، کارگران پای کوره، کارگران انبار، کارگران حملونقل و سرپرستان هر شیفت افرادی هستند که به صورت دائمی در این کارخانه مشغول به کار هستند. از تقریبا هفتاد کارگری که در این کارخانه مشغول به کار هستند بجز سرپرستان و معدودی از کارگران ماهر مابقیِ کارگران همگی تقریبا حداقل حقوق قانون کار را دریافت میکنند.
منظور قانون از کارگر حداقل بگیر، کارگری است که تازه استخدام شده و در مقابل ۴۴ ساعت کار در روزهای غیر تعطیل هفته، باید حداقلهایی به صورت اجباری به او بهعنوان دستمزد پرداخت گردد. مطابق قانون کار در مقابل هر گونه کار اضافهتر از ۴۴ ساعت در هفته و همچنین در مقابل کار در شب، کار شیفتی و نوبتی، کار در روزهای تعطیل رسمی و کار در روزهای جمعه کارفرما وظیفه دارد که به صورت ویژه و اضافه به کارگر حقوق پرداخت نماید. ماموریتهای کاری و کارهای سخت و زیانآور نیز هر کدام قوانین و پرداختیهای ویژهی خودشان را دارند. برای کارگرانی که بیش از یک سال در یک کارگاه مشغول به کار هستند، پرداختی ویژهای تحت عنوان پایه سنوات اجباری است. در پایان هر سال باید معادل مرخصی استحقاقی استفاده نشدهی کارگر بر اساس قانون به وی پرداخت شود. عیدی و سنوات نیز از دیگر پرداختیهای اجباری قانون کار است.
اما کارگران بلورسازی به ازای ساعات نوشته شده در قراردادشان حداقل حقوق دریافت میکنند، نه به ازای ۴۴ ساعت کار در هفته. اکثر آنها با سابقهای بیش از یک سال، در مقابل کاری بیش از ۴۴ ساعت، چیزی نزدیک به حداقل حقوق را دریافت مینمایند. یعنی اضافهکارها و پایه سنوات و حق نوبتکاری و تعطیلکاری این کارگران توسط کارفرما دزدیده میشود و پرداخت نمیشود. کارفرما در مقابل سوالات کارگران در مورد اضافهکاری، شبکاری، نوبتکاری و پایه سنوات به قراردادی اشاره میکند که در ابتدای هر دوره خود کارگران آن را امضا کردهاند. کارفرما قراردادی با آنان منعقد مینماید و بر اساس همان قرارداد به آنها دستمزد پرداخت مینماید. کارگران نیز که تحت اجبار به کار کردن برای امرار معاش تن به چنین قراردادی دادهاند ساکت میشوند و مقاومتی از خود بروز نمیدهند.
یکی از مهم ترین دلایلی که کارفرما میتواند به این راحتی از پرداختن حقوق قانونی کارگران شانه خالی نماید ناآشنایی کارگران با قانون کار است. مطابق قانون حتی اگر کارگر پای چنین قراردادی را امضا کند این قرارداد قانونی نمیشود و کماکان غیرقانونی خواهد بود. طبق اصول اولیه حقوق کار، بستن قرارداد غیرقانونی حتی با امضا و رضایت کارگر کاریست غیرقانونی. اما این به این معنی نیست که کارگران به وسیله ی آشنایی با قانون کار، بلافاصله این قدرت را به دست میآورند که در مقابل کارفرما بایستند و حقوق قانونی خود را بگیرند. بدون اتحاد واقعی و پایدار کارگران بهترین و روشنترین قوانین نیز اجرایی نخواهند شد و سرمایهداران این قانون را به نفع خود تفسیر و اجرا خواهند کرد. در عوض متحد شدن کارگران خود بهترین زمینه را برای آشنایی واقعی با قوانین کار و ضعفهای اساسی آن نیز به وجود می آورد.((یک حقوقدان احتمالا همواره خواهد گفت که قانون کار کاملا در حمایت از کارگران نوشته شده است. اما کارگران بدون نیاز به هیچ مطالعهی حقوقیای، پوچی و نادرستی چنین حرفی را میتوانند درک کنند.))
یک مثال میزنیم:
یک کارگر در این واحد تولیدی در شرایط قدیم که به صورت نوبت کاری پنج روز به پنج روز کار میکرد، بهاندازه ی یک کارگر حداقلبگیر اداره کار حقوق میگرفت؛ یعنی در سال ۱۴۰۰ کمتر از پنج میلیون تومان و سال ۱۴۰۱ کمتر از شش میلیون تومان. در صورتی که این کارگر در شرایط نوبت کاری به صورت میانگین در هفته بیش از پنجاه ساعت کار میکند که دستمزد این کار اضافه پرداخت نمیشود. حقوق روزهای مرخصی که کارگر به اجبار کار کرده است هم پرداخت نمیشود. علاوه بر این حق نوبت کاری کار در صبح و شب نیز به این کارگر پرداخت نمیشود. حالا اگر این کارگر بیش از یک سال باشد که در این واحد تولیدی کار میکند حق سنوات وی نیز توسط کارفرما پرداخت نشده است. دستمزد اضافه مخصوص کار کردن در روزهای تعطیل رسمی (مثل روز یازدهم اردیبهشت که روز جهانی کارگران است) و کار کردن در جمعهها نیزبه اکثر کارگران پرداخت نمیشود. در نهایت در این واحد تولیدی و واحدهای مشابه خبری از سختی کار هم نیست.
باید اشاره کرد که متاسفانه اغلب کارگران این واحد تولیدی با شیوهی محاسبه حداقل دستمزد قانونی خود آشنایی ندارند، و از قوانین مربوط به موارد بالا مطلع نیستند. در میان کارگران، کارگر آشنا به قانون و قابل اعتمادی نیست که بتواند در پایان هر سال و ابتدای سال جدید در مورد قوانین مربوط به حداقل دستمزد و سایر حقوق قانونی به کارگران آموزشی دهد. در یک مورد هم که کارگر آشنایی حداقلی به قوانین داشت به علت اعتراض شخصی و غیراصولی توسط کارفرما بلافاصله از کار اخراج شد. اینجاست که مشخص میشود آشنایی با قانون کار به تنهایی برای کارگر یا کارگران قدرتی محسوب نمیشود. اما اگر تلاش برای آموزش قانون به کارگران (و هر تلاش دیگری) منجر به این شود که کارگران به قدرت و اهمیت اتحادشان پی ببرند آنگاه ابزاری ارزشمند خواهد بود.
سختیها، خطرات، آلودگیها و حوادث
فضایی را تصور کنید که که در میان سقف و دیوارههایی از آهن و بتن و در مجاورت کورهای که گاهی دمای آن به بیش از هزار درجه سانتیگراد میرسد، کارگران زیادی مشغول به کار هستند. گرمای شدید محل کار مخصوصا در ماههای گرم سال به جسم و جان کارگران آسیب جدی میزند و از نظر عصبی نیز بسیار آنان را تحت فشار قرار میدهد، گرمایی که بین کارگر ایرانی و کارگر مهاجر افغانستانی هیچ تبعیضی قائل نمیشود. در کنار این گرما، بخارات و آلودگیهای تنفسی نیز در هر فرایند مبتنی بر ذوبی وجود دارد.
خطر سوراخ شدن کوره و ریختن مذاب روی کارگران در این کارخانه و کارخانههای مشابه خطریست واقعی و جدی. در این کارخانه در گذشته چنین حادثهای اتفاق افتاده است، اما خوشبختانه به کسی آسیبی وارد نشده است. خطر پرتاب مذاب و ریختن آن به چشم و صورت و بدن کارگران نیز همواره در چنین شغلهایی وجود دارد که در این کارخانه در گذشتهی نزدیک اتفاق افتاده و آسیب شدید به بینایی یک کارگر وارد شده است.
فضای شلوغ و تنگ چنین کارخانههایی احتمال وقوع تمامی خطرات را چندین برابر میکند. طبق قانون بهازای هر کارگر باید حداقل دوازده متر معکب فضا برای انجام کارش وجود داشته باشد. البته این فضا شامل جاهایی که ماشینآلات اشغال کردهاند و فضاهایی که سقفی با ارتفاع بیش از سه متر دارد نمیشود. علاوه بر این قوانین مشخصی در مورد سیستمهای تهویه و روشنایی در هر کارگاه وجود دارد که میتوان گفت در اکثر کارگاهها رعایت نمیشوند.((کارگران میتوانند برای آشنایی با قوانین عمومی و اجباری هر کارگاهی در این زمینه به «آییننامهی حفاظت و بهداشت عمومی در کارگاهها»مراجعه نمایند.)) کارگران باید با این قوانین آشنا شوند و این حداقلهای قانونی را به عنوان حداقل خواستهها و به عنوان نقطه مشترکی برای اتحاد مقابل کارفرما به کار بگیرند.
امکانات، موانع، امیدها
۱. تلاش و مبارزه برای بهبود سطح و کیفیت زندگی کارگران و خانوادههایشان
مشکلات اقتصادی و ضعیفتر شدن روزبهروز کیفیت زندگی کارگران و همسران و خانوادههایشان مسئلهای است که کارگران در تمامی لحظههای زندگی خود آن را با تمام وجود لمس میکنند. کارگران مجبورند روزبهروز بیشتر کار کنند. این روند باعث میشود دیگر فرصتی برای رشد و پرورش خود و فرزندان خود نداشته باشند. این داستان مشترک تقریبا تمامی کارگران است. کارگران کارخانه بلورسازی نیز بعد از کار طولانی ناچارند به شغلهای دومی مثل جابهجایی مسافر بپردازند. وقت استراحت و آسایش کارگران هر روز کمتر میشود و هر روز کمتر از روز قبل میتوانند خود را بازیابی نمایند. برای کارفرمایان هم این ضعیفتر شدن سطح زندگی کارگران خیلی ضروری و حتی حیاتی است، چرا که در این صورت با کارگرانی مواجه هستند که از کمترین آگاهی و توان مقاومتی برخوردارند.
هر گونه تلاش در جهت کمتر کردن فشار و ساعات کار و افزایش دریافتی کنونی کارگران بلورسازی، هم میتواند اکثر کارگران را متحد نماید و هم میتواند از طریق بهبود زندگی آنان امکان رشد آگاهی طبقاتی کارگران را مهیا نماید. در این کارخانه کارگران اگر بر اساس ساعات واقعی کارشان و سوابق کاریشان حقوق دریافت نمایند، هم امکانات بیشتری میتوانند برای زندگی خود و خانوادهشان مهیا نمایند و هم دیگر مجبور نیستند بعد از دوازده ساعت کار طاقتفرسا به شغلهای دومی همچون مسافر کشی بپردازند و میتوانند وقت بیشتری برای آموزش خود و خانوادهشان داشته باشند. مسافرکشی و چنین شغلهایی در سالهای اخیر بهعنوان شغل دوم در میان کارگران بسیار رواج یافته است. تلاش برای این هدف (دستیابی به حداقل حقوق قانونی) میتواند هدفی واقعی و در دسترس و وحدتبخش برای کارگران کارخانه بلورسازی باشد. هرچند در هر گام سختیهای بسیاری در انتظار کارگران آگاه و مبارز خواهد بود.
۲. تلاش برای آموزش قانون کار و حقوق قانونی به کارگران
اگر کارگران از قوانین کار آگاه باشند و آموزش لازم را در این زمینه ببینند در موارد بسیاری میتوانند در مقابل بیشتر کردن فشار کار مقاومت نمایند. کارگران بلورسازی باید بتوانند دستمزد و ساعات اضافهکاری خود را محاسبه نمایند تا در مقابل حقههای کارفرما بایستند و مثل اکنون از حقوق ساعات اضافهکاری خود محروم نشوند. همین مسئله در مورد استفاده از مرخصیهای وجود دارد. اگر در میان کارگران این کارخانه یک یا چند کارگر باشند که مورد اعتماد سایر کارگران قرار گیرند و بتوانند دیگران را آموزش دهند و همچنین در زمانهای مهم رفتارهای خلاف قانون کارفرما را به کارگران گوشزد کنند میتوانند نیروی تلاش و مبارزه ی کارگران را در جهت درست راهنمایی و رهبری و متحد نمایند.
۳. مبارزهی متحد کارگران، فارغ از ملیت و مذهب
دیگر نکته ی حیاتی برای کارگران و مبارزه و اتحادشان این است که درک کنند و بپذیرند که همهی کارگران اعم از ایرانی یا افغانستانی، سنی یا شیعه، مسلمان یا غیرمسلمان، تهرانی یا غیرتهرانی همگی در شرایطی مشترک و هر روز سختتر از گذشته زندگی میکنند و دشمنان و دوستان و سرنوشتی مشترک خواهند داشت. پس تلاش برای برداشتن اختلافات و چنددستگیها باید از مهمترین اهداف کارگران در هر محیط کاری مثل کارخانه بلورسازی باشد. چنین تلاش و مبارزهای خدمت به کلیه کارگران خواهد بود و هر کسی حتی با نیت خوب و ناخودآگاه در این آتش اختلاف و جدایی (با گفتار و کردارش) بدمد به دشمنان کارگران یاری رسانده است.
کارگران تحت ستمی مشترک رنج میکشند و ثروتهای جامعه را تولید میکنند و خود از نتایج آن (مگر در حد زنده ماندن برای ادامهی جان کندن) محروم هستند. باید برای کارگران بسیار آموزنده باشد وقتی بدانند پس از شروع مقابلهی نظامی در اوکراین، کارگران افغانستانی از آلمان اخراج میشوند تا اوکراینیهای متواری و رانده شده بتوانند در سکونتگاههای آنان ساکن شوند. این رویداد مستقیما بر سرنوشت کارگران ایرانی و افغانستانی در ایران، ترکیه، افغانستان، چین و همهی جهان اثر میگذارد.((«آرمان ما آرمانی مشترک است. این همان جنگ میان فقر و ثروت است: در همهی بخشهای جهان کار جایگاه فرومرتبهی یکسانی دارد و سرمایه نیز واجد جباریتی یکسان است.از این روست که میگویم آرمان ما آرمانی مشترک است.» از پاسخ رهبر کارگران ایالات متحده به نامه سازمان بینالمللی کارگران.)) وظیفه ی کارگران آگاهتر کارخانه بلورسازی (و البته هر کارگری) این میتواند و باید باشد که این دیوار بزرگ را میان خود و همکاران افغانستانی شان بردارند و از طریق اتحاد و برادریشان قدرت خود را در مسیر آگاهی بیشتر و زندگی مساعدتر افزایش دهند.
۴. روشن شدن وضعیت قراردادها
در مورد دیگر خواستههای مشخص در کارخانه بلورسازی، کارگران میتوانند و باید برای روشن شدن وضعیت قراردادهایشان تلاش نمایند و کارفرما را تحت فشار قرار دهند: این که قراردادها چگونه منعقد شده است و چرا نسخهای از آن به کارگران داده نمیشود؟ چرا حق نوبت کاری کارگران پرداخت نمیشود؟ چرا کارگرانی که بیش از یک سال است که در این مکان مشغول به کار هستند از پایه سنواتی محروماند؟ چرا دستمزد روزهای تعطیل رسمی مانند دستمزد کارگران در روزهای عادی محاسبه و پرداخت میشود؟ چرا مرخصیهای استحقاقی کارگران به آنان داده نمیشود؟ چرا حقوقی که برای کارگران در مواردی که دچار حادثه می شوند در قانون در نظر گرفته شده به آنها پرداخت نمیشود؟ هر خواستهی قانونی دیگری میتواند آن نقطهی آغازی باشد که در موردش سخن گفتیم.
البته این خوش خیالی است اگر فکر کنیم که قانون توسط وجدانی بیطرف نوشته شده است. اگر هم برای کارگران حقوقی در قانون در نظر گرفته شده است خود حاصل سالها مبارزه طبقهی کارگر است.((حتی قوانینی که امروزه برای هر کارگری واضح و غیر قابل بحث میباشد خود حاصل سالها مبارزهی کارگران در طول عمر شیوهی تولید سرمایهداری است. مثلا همین محدود شدن ساعات کار روزانه در طی مبارزهی متحد کارگران به دست آمده است. در ابتدای سرمایهداری هیچ محدودیتی برای ساعات کار وجود نداشته است و سرمایهداران تاجایی که امکان داشته و حتی تا بیش از هجده ساعت از کارگران کار میکشیدهاند.)) البته حتی وضع بهترین قوانین نیز تا زمانی که سرمایهداران صاحبان ابزار تولید هستند و کارگران مجبورند برای آنها کار کنند تغییری بنیادین در وضعیت کارگران ایجاد نمیکند. درنتیجه باید گفت که مبارزه در مسیر قانونی (چه برای اجرا شدن قوانین موجود و چه برای وضع قوانین بهتر) نه به این سبب که موفقیت در آن تمام مشکلات کارگران را برطرف میکند بلکه به دلایل دیگری ضروری و موجه است.
آغاز مبارزه کارگران در هر واحد بزرگ و کوچک به علت زندگی سخت و ناامن کارگران در دنیای امروز ممکن است برای کارگران ترسناک و دلهرهآور باشد. اما این مبارزه برای کارگران ضروری و حیاتی است. کارگران از طرفی شرایط زندگیشان روزبهروز به مرزهای غیرقابل تحملی نزدیک میشود و از طرف دیگر هراس دارند که با مبارزه در محیط کارشان هم اخراج شوند و هم عواقبی بیشتر را متحمل شوند و زندگی ناامنشان برای خود و خانواده و فرزندانشان ناامنتر هم بشود. اما مبارزه در مسیر حداقلهای قانونی میتواند بالاخره در جایی این دور باطل را بشکند و نطفههای اتحاد کارگران را به وجود بیاورد و حفظ کند. شروع مبارزهی متحدانهی کارگران از مسیرهای قانونی میتواند این مزیت را داشته باشد که این ترس و دلهره را تخفیف دهد و حتی آن را از بین ببرد. در طرف مقابل اگر این زمینه از مبارزه رها شود، سرمایهداران نخست از طریق اجرا نکردن قانون و سپس با وضع قوانینی که وضعیت را برای کارگران از این نیز بدتر میکند، به راحتی دستاوردهای تاریخی مبارزهی کل کارگران را در هر جایی مثل کارخانه بلورسازی از آنان سلب مینمایند.
مبارزهی قانونی بهتر از هر آموزگار دیگری به کارگران میآموزد که قانون نه کامل است و نه بیطرف. در این مسیر کارگران میآموزند که هم برای به دست آوردن یک قانون خوب و هم برای اجرای آن همواره باید بجنگند؛ در همهی عمر سیستم سرمایهداری و در تمامی کشورها. قانون توسط دولت حامی سرمایه تدوین شده است و حتی اجرای روشنترین حقوق کارگران در آن نیازمند مبارزه کارگران است.
چنین مبارزهای یک نتیجهی مشخص و خیلی مهم دارد: از طریق مبارزه برای اجرای قانون و مورد خطاب قرار دادن دولت و قانون و سایر نهادهای جامعهی سرمایهداری، کارگران کارخانه بلورسازی و تمامی کارگران درک خواهند کرد که دشمن واقعی آنان نه کارفرمای مشخصشان در محیط کار کنونیشان، که یک طبقهای از کارفرمایان است با تمامی ابزارهای فکری و تبلیغاتی و قانونی و مجازاتی و انتظامیاش. یک طبقه که از طریق در دست داشتن مالکیت کل ابزارهای تولیدی، کل ثروت تولید شده با رنج و کار کارگران را به عنوان سرمایه در تصاحب خود دارند. یک طبقه با تمام سلاحها و دسیسهها و بیرحمیهایش، اما زیر نقاب بیطرفی: نقابی به اسم «دولت». چنین درکی از طبقهی سرمایهدار میتواند و باید در مسیر مبارزه کامل شود: کارگران هم به عنوان یک طبقه تحت ستم هستند (دشمنی مشترک و دردی مشترک). پس چنین مبارزهای به درک کارگران از طبقاتی بودن جامعه و مبارزهشان یاری خواهد رساند و از این نظر نیز ضروری است.
باید گفت البته مبارزه در مسیر قانون و مبارزه برای بهبود سطح آسایش و زندگی، تنها راههای درست مبارزه ی کارگران نیست و نخواهد بود. برای هر کارگری که توان و قصد مبارزه و تلاش برای تغییر شرایط را دارد بسیار مهم است که قدمهای تخیلی و عجولانه برندارد و به سراغ آن عملی برود که از طریق جلب اعتماد کارگران، هم در بهبود شرایط تاثیر واقعی داشته باشد و هم بتواند کارگران را وارد تجربهای جمعی از کار متحدانه بنماید. مبارزهی قانونی و مبارزهی اقتصادی دو مسیر از این مسیرهای ممکن و ضروری مبارزه هستند. هر مسیر دیگری و هر زمینهی دیگری نیز که بتواند به رشد اتحاد کارگران و آگاهی طبقاتیشان کمک کند کاملا مشروع و البته ضروری است. نتایج واقعی هر مبارزهای در هر شکلی از آن را باید فقط با یک معیار مشخص سنجید: آیا این مبارزه به متحدتر شدن کارگران یک محیط کار مشخص کمک نموده است؟ آیا به رشد آگاهی طبقاتی آنها یاری رسانده است؟ آیا موانعی را در مسیر این رشد آگاهی و اتحاد طبقاتی از مسیر مبارزه برداشته است؟
موانعی که در میان خود کارگران وجود دارد و باید برای رفع آن تلاش نمود
۱. فشار کار بسیار زیاد و درآمدهای بسیار کم، کارگران و همسران و خانوادههاشان را مجبور میکند روزبهروز سختتر کار کنند؛ به گونهای که وقت و توان آنها برای رشد و آموزش هر روز کمتر شود. بنابراین مبارزهی اقتصادی در محیط کار یکی از اهداف اصلیاش بهبود سطح زندگی کارگران است تا بتواند موانع آموزش و رشد آگاهی کارگران را برطرف کند.
۲. جمعیت قابل توجهی از کارگران و خانوادهها و فرزندانشان از امکان آموزش واقعی و مطلوب محروم شده و میشوند. حتی بسیاری از کارگران مثل کارگران بلورسازی که توان خواندن و نوشتن را دارند، میل و توان و علاقهای برای آموزش مسائل ضروری میان آنها نمانده است. تجارب کار در میان کارگران مختلف نشان میدهد که در میان عموم کارگران، این محرومیت و بیعلاقهگی از موانع رشد آگاهی و آموزش کارگران محسوب میشود. کمک به همکاران در جهت بهبود سطح سواد و آگاهی، آن وظیفهای است که به دوش هر کارگری است که چیزی برای آموزش دادن به سایر کارگران دارد. کارگران باید بتوانند قوانین مربوط به کار را بخوانند، قراردادهایشان را بخوانند و از محتوا و اهمیت اسنادی که امضا میکنند آگاه شوند. رفع چنین موانعی بسیار ضروری است. کارگران باید در نهایت خود آموزش خود را بدست بگیرند.
۳. نهادها و تشکلهای واقعی کارگری در محیطهای کاری مثل کارخانه بلورسازی وجود ندارد. در اکثر محیطهای کاری که نهادهایی موجود هستند، فاسد و مزدور کارفرما-سرمایهداران هستند و وظیفهی مزدوریشان را در راستای منافع کارفرما و جدایی انداختن بین کارگران به جا میآورند. تلاش برای آگاهی کارگران از اهمیت چنین نهادهایی و مهمتر از آن ساز و کارهایی که اتحاد کارگران را برای گرفتن حقوقشان به وجود میآورد بسیار مهم و حیاتی است. تشکیل این نهادها تلاشی اساسی و پیگیر را از جانب کارگران و رهبرانشان در هر محیط کاری میطلبد. در میان تشکلهایی که در قانون برای کارگران مجاز شمرده شدهاند برخی مثل شوراهای اسلامی کار بسیار فاسد هستند و کارگران نباید هیچ امیدی به آنها ببندند. تشکل شورای اسلامی کار نه یک نهاد کارگری، بلکه نهادی است متشکل از مزدوران و نمایندگان کارفرما. تاریخ شکلگیری و عملکرد این تشکل به روشنی نشان میدهد که تلاش برای شکل دادن و تقویت این نهاد در هر محیط کاری هیچ خدمتی به کارگران و اتحادشان نخواهد کرد، بلکه برعکس انحرافی است اساسی از مسیر درست مبارزه.
تلاش برای شکلدهی و تقویت هر نهاد قانونی میتواند خطرات و انحرافات و اختلافات جدی برای کارگران به دنبال داشته باشد. میتوان ساعتها در مورد مشکلات جدی هر کدام از این نهاد ها صحبت نمود((برای خواندن یک بحث روشن و ساده و آموزشی میتوان به کارگران خواندن نوشتهی تشکلهای رسمی در قانون کار منتشر شده در سایت کارخانه را پیشنهاد داد.)). میتوان در مواردی از چنین تلاشهایی دفاع کرد و از آن حمایت نمود و کارگران را به شکلدهی و تقویت بعضی از آنان تشویق نمود. اما اگر کارگران بتوانند تلاشهای خود را در مسیر شکل دادن به نهاد و تشکلی متمرکز کنند که قوانین و اساسنامه و ساز و کارش را نیز خود کارگران و در مسیر مبارزهشان تدوین کرده باشند، از بسیاری خطرات در امان خواهند ماند. از طرف دیگر برای حرکت در چنین مسیری، تجربههای بسیار ارزشمندی از این تلاش در اطراف ما وجود دارد و قابل دسترسی است که هر قدم و هر لحظه از آنها باید برای کارگران همچون چراغی راهنما در طی این مسیر باشد. تجربههای کارگران در تشکیل سندیکاهای مستقل خودشان باید توسط کارگران دیگر مطالعه شود و نتایج آن همواره بررسی گردد. نقاط روشن و درخشان و امیدبخشِ آنها بازگو شود و اشتباهات و نقاط تلخ این مسیر نیز ارزیابی گردد.
عالی بود. خسته نباشید.نوشتههای اینچنینی میتواند چراغ راه کارگران در هر محیط کاری باشد.