سالها است طرحی با عنوان طرح «معلم تماموقت» به اشکال مختلف بر زبان مجلسیها و وزیران آموزش و پرورش شنیده میشود. این طرحِ ضدِکارگری قصد دارد تا گام دیگری برای استثمار حداکثری نیروی کار معلمان بردارد. اما این طرح چون «رعدی در آسمان صاف» اتفاق نیفتاده است. درک درست طرح زمانی میسر میگردد که روند پیشروی دولت تا رسیدن به این طرح را دنبال کنیم.
آموزش و پرورش طی سالهای متمادی با پرهیز از استخدام نیرویکار، فشار را بر معلمان ذرهذره بالا برده است. طوریکه بدون در دست داشتن آمار مشخص و تنها با حضور در مدارس شاهد خواهیم بود که دو دستهی عمده از معلمان در مدارس وجود دارند: معلمانی که در آستانهی بازنشستگی هستند و سالهای آخر فعالیتشان را مدارس سپری میکنند و تازهاستخدامیها که عمدتاً از طریق ماده ۲۸ قانون استخدامی((متن قانون استخدام کشوری)) به مدارس راه یافتهاند.
طی این سالها، با طرحهای مختلف از جمله افزایش جمعیت کلاسها، خرید خدمات آموزشی، حقالتدریسی، طرح معلم تماموقت، استفاده از بازنشستگان و بهکارگیری نیروهای آزاد، سعی در جبران کمبود معلم داشتهاند. این پرهیز از استخدام، با موجهای بزرگِ بازنشستگی، منجر به بحرانی با عنوان کمبود نیروی کار معلمی در مدارس شده است. طوریکه برگزاری متمادی چندین آزمون استخدامی نتوانسته این بحران را از بین ببرد و همچنان کمبود معلم مشهود است.
از سوی دیگر، در راستای سیاستهای نئولیبرالی حاکم و گرایش به پولیکردن خدمات عمومی، در مقابل حمایت از مدرسههای خصوصی و نیمهخصوصی، با شیبی تند و مستمر، تمام امکانات و توان معیشتی معلمان به حداقلهای خود رسیده است. فشار مالی تحمیلی به معلمان طی سالهای طولانی آنها را ناچار به انجام کار دوم و سوم کرده است.
بسیاری از معلمان با جذب در مدارس شیفت عصر، روزِ خود را برای کار در مدارس غیردولتی آزاد میکنند، یا بعد از مدرسه وقتشان را در آموزشگاهها و کلاسهای خصوصی میگذرانند. عدهای دیگر نیز ناچار به فعالیت به عنوان راننده تاکسی و موتور، یا برقکشی و لولهکشی ساختمان، کار نیمهوقت در بنگاههای مسکن، باز کردن مغازههای خرازی، کتابفروشی و لوازمالتحریر – که با کمک همسرانشان اداره میشود – و یا کمک به دیگر مغازهداران و کارگاهها بهصورت نیمهوقت، یا انجام کارهای خانگی و از این دست شدهاند. این موضوع باعث شده است که معلمان توان و وقت کمتری برای آموزش و پرورش دانشآموزانشان داشته باشند و بعضاً زیر فشار کارهای دیگر، معلمی شغل دوم و سومشان شده باشد.
دولت نیز از این موضوع استقبال کرده و هر بار فشار را بیشتر میکند؛ طوریکه ادارهی زندگی معلم با حقوق معلمیاش افسانهای بیش نیست و دولت با حقوق تعیین شده برای معلمان، شغلِ دوم بودن معلمی را به صورت غیررسمی تایید کرده و به رسمیت شناخته است. از سوی دیگر این موضوع توسط معلمان و دانشآموزان پذیرفته شده که کیفیت آموزشی پایین برای مدرسهی دولتی عادی است و هر که سهم بیشتری از آموزش میخواهد باید به استخدام مدارس غیردولتی درآید و آموزش خصوصی بخرد. اما نظام سرمایه به همین مقدار کفایت نکرده و با طرح موضوع «تماموقت» شدن معلمان پیشروی بیشتری برای ضربه زدن به باقیماندهی توان کاری معلمان و استثمار تمام و کمال آنها کرده است. اما این موضوع با مقاومتهایی در جان سختهی معلمان همراه بوده است.
معلمان طی سالهای گذشته تمام خدمات رفاهیشان را از دست دادهاند. معلمان مدارس دولتی ابزار کار مناسبی ندارند؛ در کلاسهای فرسوده و پر سروصدا، بدون تهویهی مناسب و نور و تختهی استاندارد و ابزارهای کمک آموزشی جدید تدریس میکنند. آموزشِ جمعیت بالای ۳۵ نفر دانشآموزانی که روی غیراستاندارترین صندلیها نشستهاند کار طاقتفرسایی است، آنهم در شرایط سخت معیشتی و اجتماعی معلمان. تنها امکانات موجود در این فضا از انتقال فشار به اولیای دانشآموزان ایجاد میشود و با وجودِ نمایشهای مسخرهی هرسالهی تلویزیون که گرفتن پول توسط مدارس را غیرقانونی اعلام میکنند، اما من به شخصه مدرسهی دولتیای را ندیدهام که هرساله از اولیاء پولی نگیرند! اندک هزینههایی هم که برای روز معلم میشود از همین منبع صورت میگیرد.
این موضوعات بر پرتنش بودن فضای مدارس اضافه میکند. از تنها گزینههای برخی مدارس برای معلمهایشان، همراهی معلمان با برنامهی اردوی زیارتی و تفریحی برای دانشآموزان است. در این اردوها که با هزینهی دانشآموزان تدارک دیده میشود از برخی معلمان استفاده میشود تا در سفر مراقبت دانشآموزان را برعهده گیرند و در کنارش، خودشان نیز سفری را تجربه کنند. این گوشهای از وضعیت دردناکی است که طی سالهای متمادی برای معلمان ایجاد شده است.
این شرایط بحرانی، قطعاً آموزش و پرورش کشور را به وضعیت پُر تنش و حساسی تبدیل کرده است. بیدلیل نیست که دولت رئیسی با تمام ادعاهای تند، سریع، و انقلابیاش هنوز نتوانسته برای آموزش و پرورش وزیر انتخاب کند. همان وزیرِ تند و تیزِ پیشنهادیاش هم با طرحهای ویژه برای جذب دانشجوهای دانشگاه فرهنگیان و خصوصیسازی وسیع مدارس و … و ایجاد تنش بین معلمان، از مجلس رأی اعتماد نگرفت.
اما تمام این شرایط منجر به عقبنشینی دولتِ سرمایه از دستاندازی بیشتر برای استثمار حداکثری نیرویکار نشده است. معلمان چون دیگر کارگران ایران، راهی جز تشکلیابی برای مقاومت در مقابل این تهاجم سرمایه ندارند.
سپاسگزارم از دست گذاشتن بر نقطه ی صحیحی از وضعیت معلمان: تهاجم هر چه بیشتر سرمایه داران و دولت سرمایه به معیشت معلمان در بستر عمومی تهاجم گسترده به زندگی کارگران و زحمتکشان.