درسِ مرگ در روز جهانی کارگر

یک مِی، یازده اردیبهشت، روز جهانی کارگر است. مناسبتش از آن مناسبت‌های صد من یه غازی نیست که دولت‌های سرمایه‌داری برای پاس‌داشت و تکریم افراد و نهادها و … و در واقع برای پاس‌داشت وضع موجود و منافعشان در تقویم‌ها وارد می‌کنند. این روز مناسبتش برمی‌گردد به مبارزه‌ای طبقاتی و برای پاس‌داشت خون‌های کارگرانی است که سنگ‌فرش‌های خیابان را سرخ کردند و یادآور مبارزه‌ی طبقه‌ای است که به‌قامت چند قرنی که سرمایه‌داری شروع به نشوونما کرده، وی نیز دست به مبارزه‌ای بی‌امان زده است و صحنه‌ی تاریخ به‌ویژه در دو قرن اخیر مشحون از نبرد آن‌ها و لبریز از سرخی خون آن‌هاست.

در ایران نیز طبقه‌ی‌کارگر بیش‌تر از یک قرن است که مبارزات خود را از اولین نطفه‌بستن‌هایش در میان کارگران در پیش از انقلاب مشروطه تا همین اکنون امتداد بخشیده است و از فرازها و فرودهای بسیاری گذشته است. یعنی به موازات تکوین و رشد اولین مؤسسات و واحدهای تولیدی سرمایه‌دارانه، کارگران، این تولیدکنندگان و رنج‌بران اصلیِ جامعه‌ی سرمایه‌داری، نیز مبارزات‌شان تکوین و رشد یافته است؛ و در لحظه‌ی حاضر این طبقه در جامعه‌ای به کار و حیات خود ادامه می‌دهد که تا بن دندان غریق در سلطه‌ی سرمایه‌داری است و منطق سود و سودآوری و استثمار و بهره‌کشی از کارگران و دهقانان فرودست اصل بنیادین سازنده‌ی آن است. پس مبارزه‌ی این طبقات به همان اندازه بدیهی و طبیعی است که اصل مالکیت برای طبقه‌ی سرمایه‌داران و دولتش بدیهی‌تر است از باور به خدا و کُروی بودن زمین.

جمهوری اسلامی از همان ابتدا و در دولت لیبرال بازرگان که وزیر کارش چماق‌به‌دست هاری به نام داریوش فروهر بود که در دهه بیست کارش حمله به کارگران و تجمعاتشان بود(( این عنصر پلید و فاسد بعدها به‌همراه همسرش در ذیل به‌اصطلاح پروژه‌ی قتل‌های زنجیره‌ای، کشته شد و فجیع این‌که کوشش شده است به عنوان عنصری پاک و مبارز در صفحات تاریخ از وی یاد شود و در نزد افکار عمومی جا بیفتد. خب باید گفت کور خوانده‌اند.)) تا همین دولت اعتدال فعلی که وزیر کارش چماق‌به‌دستِ هاری به نام ربیعی بود که در روزهای پس از انقلاب ۵۷ کارش درهم‌کوبیدن و کشتار کارگران مبارز بود، به‌موازات زمینه‌چینی و سیاست‌گذاری برای رشد و توسعه‌ی نامحدود سرمایه و فربه‌شدن سرمایه‌داران، ممانعت از متشکل‌شدن کارگران و نابودسازی کوچک‌ترین تلاش‌های آنان و در غل‌وزنجیرکشیدن پیشروان این طبقه را به عنوان راهنمای اعمالش قرار داده و تا به‌انتها نیز قرار خواهد داد.

در روزهای پس از انقلاب ۵۷ و در ابتدای دهه‌ی شصت، آقای احمد توکلی، که اکنون با آراستگی تمام در صحنه ظاهر شده و خود را به اصطلاح حامی عدالت جا می‌زند، به عنوان وزیر کار اصرار می‌کرد به‌جای کلمه‌ی کارگر در متن قانون‌ها از کلمه‌ی اجیر و کارپذیر استفاده شود. یعنی دولت سرمایه‌داری می‌کوشیده که نام کارگر را نیز حذف کند چه رسد به تحمل اندکی از خواسته‌ها و مبارزات این طبقه. پس اندک باوری به هارت‌وپورت‌های این سگ‌های پوشالی سرمایه، عین بلاهت خواهد بود. مشهور است که آیت‌الله خمینی گفته خدا هم کارگر است و هر روز، روز کارگر، و بدین‌گونه سعی در مستحیل کردن این طبقه در یک ملغمه‌ی عام امت داشته است تا مبارزات کارگران و طبقه‌شدن آن‌ها را ممانعت کند.


روز کارگر در ایران نیز به‌ضرب مبارزات دیرینه‌ی کارگران و به‌ویژه در دوران انقلاب ۵۷ و پس از آن، وارد تقویم شمسی شده و وقتی به تقویم نگاه می‌کنیم رنگ روزهای تعطیل رسمی را داشته و در قانون کار نیز به تعطیل بودن آن اشاره شده است. ولی عجیب‌ این‌که تقریباً در تمامی واحدهای تولیدی به این موضوع توجهی نمی‌شود و حتا اضافه‌کار نیز بابت کار در این روز در نظر گرفته نمی‌شود. به چه دلیل؟ واضح است. سرمایه‌دار ایرانی و دم‌ودستگاه دولتی‌اش کارگران را قشری فاقد حقوق می‌دانند چه برسد به این‌که روزی بابتشان تعطیل شود یا اضافه‌کار برای‌شان پرداخت شود. این‌ها کارگران را تنها برای کار و تولید ثروت می‌خواهند و البته رأی دادن. سرمایه‌داران ایران از پرداخت حقوق ماهیانه‌ی کارگران نیز اکراه دارند و اگر نبود الزام بازتولید نیروی کار کارگران، قطعاً روش دیگری را پی می‌گرفتند و اگر نبود مبارزات دیرینه‌ی کارگران و ترس و واهمه از خیزش آن‌ها، قطعاً فشار و بهره‌کشی و عدم پرداخت مواجب را تا آخرین حدممکن خود می‌رساندند.

در این روز در معدن طزره، کارگران بر سر کار حاضر شده و وارد تونل‌های معدن شدند و طی حادثه‌ای دو تن از کارگران به نام‌های میلاد روشنایی و اصغر افضلی، در زیر خروارها خاک مدفون و پیکر آن‌ها شش روز بعد، در حالی‌که دنیا را وداع گفته بودند، پیدا شد. از این بگذریم که قطعاً این حادثه به‌دلیل عدم تأمین ایمنی لازم از سوی سرمایه‌دار و صاحب‌کار به‌خاطر کاهش هزینه‌ها و افزایش سود بوده است، از این بگذریم که این حادثه به دلیل عدم سرکشی و پیگیری ارگان‌های نظارتی بوده که به دلیل گرفتن «پول چایی» بسیاری از موازین را زیرسبیلی رد می‌کرده‌اند. مسئله‌ی مهم‌تر و نمادین‌تر آن‌جا رخ می‌دهد که این اتفاق در روز تعطیل رسمی جهانی کارگر رخ می‌دهد. نه به این دلیل صِرف که در روز کارگر، کارگران معدن‌چی کشته شده‌اند، بیش‌تر به این دلیل که گویای این واقعیت تلخ و سهم‌گین است که کارگران ایران در منتها درجه‌ی استثمار و بی‌تشکلی و عاری از افزارهای دفاع و اتحاد طبقاتی هستند و این خود تلخ‌ترین درسی‌ست که باید از این رویداد گرفت.

با وجود مبارزات درخشان بخشی از کارگران ایران در واحدهایی چون هفت‌تپه، چادرملو، لوله صفای ساوه، فولاد اهواز، هپکو، آذرآب و … در سالیان اخیر و مبارزات پراکنده و هرروزه‌ای که این‌جا و آن‌جا رخ می‌دهد، این یک واقعیت بی‌ابهام است که کارگران ایران به‌لحاظ تشکل‌سازیِ طبقاتی و نهادسازیِ طبقاتی، دستشان بسیار خالی است و روی این واقعیت باید با تلاش علیه آن خط بکشند. هر اندازه از مبارزات درخشان وتوفنده، اگرکه به ایجاد پایگاه‌ها و تشکل‌ها و اتحادهای پایدار نرسد، بعد از گذشت ایامی، به بازگشتِ وضعیت قبل می‌انجامد. وقتی دست کارگران از تشکل‌های طبقاتی‌شان خالی باشد، دست سرمایه‌داران طماع و آزمند برای تحمیل انواع و اقسام اجحافات و ستم‌ها باز می‌ماند، از جمله کار در روز تعطیل رسمی جهانی کارگر. در نبود این تشکل‌هاست که به‌جای آن‌که کارگر در این روز با پرچم به رنگ خونش در محل کار و خیابان این روز و اهدافش را گرامی بدارد، مجبور می‌شود که در اعماق زمین به کار مشغول باشد و مثل مورد میلاد و اصغر زیر خروارها خاک پیکرشان مدفون شود. و این یعنی واقعیتِ حال و روز طبقه‌ی کارگران ایران، که در زیر آوار سرمایه‌داری و بی‌تشکلی و بی‌دفاعی و ظلم‌های طبقاتی، هر روزه مدفون است. پس گسترده‌باد اتحاد طبقاتی کارگران، گسترده باد تشکل‌سازی‌های طبقاتی و گرامی باد روز جهانی کارگر. پرچم ما با خون میلادها و اصغرها سرخ‌تر می‌شود و درفش کارگری ما افراشته‌تر.