بر اساس آخرین گزارش سازمان پزشکی قانونی، در هشت ماه ابتدایی سال جاری ۱۲۵۸ نفر جان خود را بر اثر حوادث ناشی از کار از دست دادهاند که این رقم نسبت به مدت مشابه سال قبل ۴ درصد بیشتر شده است((https://www.lmo.ir/news/104216.htm)). این در حالی است که بر اساس گزارش دیگر همین سازمان، تعداد تلفات حوادث ناشی از کار در شش ماه ابتدایی سال قبل نیز نسبت به مدت مشابه در سال پیش از آن با ۷.۴ درصد افزایش همراه بوده است((https://www.lmo.ir/news/93310.htm)). این اعداد برای دورههای ۱۲ ماهه در ۵ سال گذشته در نمودار زیر به نمایش در آمده است((https://www.lmo.ir/news/104216.htm)):
عامل تلفات حوادث کار ذکر شده در این آمارها به تفکیک ۴۱.۵ درصد سقوط از بلندی، ۲۳.۴ درصد برخورد جسم سخت، ۱۳.۸ درصد برق گرفتگی، ۵.۱ درصد سوختگی، و ۴.۲ درصد کمبود اکسیژن گزارش شده است.
علاوه بر سازمان پزشکی قانونی، اداره کل بازرسی کار (زیرمجموعهی وزارت کار) و سازمان تامین اجتماعی نیز به انتشار آمار صدمات و تلفات حوادث ناشی از کار اقدام میکنند که البته هر سه با هم در مغایرت هستند و از این رو هیچ کدام تصدیق کنندهی دیگری نیست. اما مسلم است که هر کدام برای کمتر نشان دادن آمار واقعی انگیزهی کافی دارند: تامین اجتماعی برای شانه خالی کردن از تعهدات مالی و دو نهاد دیگر برای حفظ وجههی اجتماعی دولت. از این گذشته واضح است که این آمارها همه مربوط به محیطهای کاری رسمی هستند و آنچه در کارگاههای غیررسمی در حال وقوع است، مسلما در هیچ آماری منعکس نمیشود. اما همین آمارِ به یقین ناقص هم کافی است تا این سوال را در برابر ما بگذارد که اصلا چرا چنین حوادثی (آنهم در این سطح) رخ میدهند و نیز چرا این آمار در چند سال اخیر با روندی صعودی همراه شده است.
پاسخ سوال اول سادهتر است: ترازوی هزینه – فایده. بدیهی است که ایمنی کار هزینهبر است و عدم تامین آن فایدهآور. از این رو هر کارفرمایی بین هزینههای تامین ایمنی کار از یک طرف و سود ناشی از عدم تامین آن از طرف دیگر سبک-سنگین میکند. بگذارید مثالی بزنیم. در سال گذشته ۸۹ نفر بر اثر سوختگی در حین کار جان خود را از دست دادهاند. قابل حدس است که اکثر این حوادث در صنایع ذوب فلزات رخ داده است. در صنعت ذوب فولاد یکی از مهمترین ملزومات مواد نسوزی هستند که در کف و دیوارههای دیگ مذاب و یا پاتیل حمل مذاب در کارگاه استفاده میشوند. گرچه این مواد نسبتا کم مصرف هستند (مثالا هر پاتیل فولاد نسوز کاری شده میتواند ۶۰۰ تا ۸۰۰ بار مذاب حمل کند)، اما به نسبت گران قیمتاند، به طوری که برای یک کارخانه فولاد خام در هزینههای تولید سهمی حدودا ۱۰ درصدی دارند؛ و این در حالی است که همهی پرداختی به پرسنل تولید به طور متوسط ۴ تا ۵ درصد این هزینهها را تشکیل میدهد. واضح است که کاهش استفاده از این مواد چقدر میتواند به سود کارفرما اضافه کند و در مقابل چقدر ایمنی کارگران خط تولید را به خطر اندازد. البته این تلاش برای افزایش سودآوری میتواند نتیجهی عکس نیز به همراه داشته باشد و زیان به بار آورد؛ مثلا بروز حادثه خط تولید را متوقف میکند و هزینههایی نیز تحمیل میکند. اما آنچه تاملبرانگیز است بالا و پایین رفتن جان کارگران میان اقلام جدول سود و زیانِ جیبِ کارفرماست.
و اما سوال دوم؛ اقتصادهای سرمایهداری در روند توسعهای که پیش میگیرند همیشه با تهدید بحران روبهرو هستند. در واقع هر چقدر بیشتر رشد میکنند، به بحران نیز نزدیک و نزدیکتر میشوند. گرچه این بحرانها دلیلهای کاملا مشخصی دارند و میتوان با برشمردن همین دلیلها، چنین بحرانهایی را توضیح داد و پیش بینی کرد، اما یک راه تشخیصِ این بحرانها دیدنِ دست و پا زدنهای این اقتصادها برای خروج از بحران است. این دست و پا زدنها به چه صورت اتفاق میافتند؟ به دو صورت: تلاش برای تسخیر بازاهای جدید از طرفی و بهرهکشی بیشتر از نیروی کار در بازارهای قدیمی از طرف دیگر. اقتصاد سرمایهداری ایران هم از این قضیه مستثنی نیست.
نشانههای بحران در اقتصاد ایران را میتوان از سال ۹۱ دنبال کرد((برای بررسی دقیقتر رجوع کنید به کتاب «دولت ایران و بحران در سرمایه داری»)). از آن موقع تلاش برای تسخیر بازارهای جدید از دو راه دنبال شد: اولی مذاکره با غرب، که نهایتا به برجام ختم شد و دومی حضور نظامی در کشورهای منطقه. هر چند این دو راه در دورههایی به صورت موازی دنبال شدند و مقدمات هر کدام را میتوان خیلی پیشتر از اینها مشاهده کرد؛ که این نیز تاییدی است بر این که بحران در یک لحظه ظهور نمیکند و از دورههای قبلتر سنگینی سایهی خود را بر اقتصاد سرمایهداری ایران بار کرده است. حاصل این تلاشها را میتوانید در نمودار زیر ببینید: مجموع صادرات غیرنفتی ایران از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۷.((دادهها از گزارشهای خلاصه تحولات اقتصادی کشور موجود در سایت بانک مرکزی گرفته شده است.))
در طول دههی ۸۰ صعودِ یکنواخت و در طول دههی ۹۰ صعودِ با فراز و نشیب. گرچه اقتصاد سرمایهداری ایران همواره نفوذ بیشتر در بازارهای خارجی را مد نظر داشته، اما با مشهود شدن نشانههای بحران این هدف را شدیدتر و از راههای بیشتری دنبال کرده است. همین اشتهای بیشتر باعث شده در سالهای اخیر شاهد نزاع هر چه شدیدترِ دولت جمهوری اسلامی با کشورهای غربی باشیم. کشورهایی که از قضا در همین دوره با بحرانهای جدی روبهرو هستند و از همین رو به راحتی سهمشان را به سرمایهداری ایران (و دیگر مدعیان در سطح جهان) واگذار نمیکنند و دقیقا همین امر نمودار بالا را در سالهای اخیر مشوش کرده است. البته این اوضاع به هیچ وجه به طور اتفاقی مقارن نشده و با بحث در مورد علت بحرانها قابل توضیح است و اساسا شرایط برچیدن چنین اقتصادهایی در بطن چنین اوضاعی فراهم میشود.
همان طور که گفتیم، خروج از بحران علاوه بر تسخیر بازارهای جدید، بهرهکشی بیشتر از نیروی کار را نیز طلب میکند. این صادرات غیرنفتی رشد نیافته است مگر با بهرهکشی بیشتر از کارگران شاغل و یا کارگران تازه به کار گرفته شده. در نمودار زیر آشکارا میتوان دید که رشد صادرات غیرنفتی به نسبت بسیار بیشتر از رشد جمعیت فعال بوده است:
به علاوه این رشد موجب کاهش نرخ بیکاری نیز نشده است (آن چه که شاید میتوانست به افزایش مزدها بیانجامد)، بلکه بیش از همه با فشار مضاعف بر کارگران شاغل حاصل شده است:
چنین فشاری از راههای مختلفی وارد میشود. مثلا بهکارگیری کارگران در شیفتهای کاری طولانی و نامتناسب، اجبار بر اضافهکاری و کاستن از ملزومات ایمنی کارگران. واضح است که این هر سه به چه میزان احتمال بروز حوادث حین کار را افزایش میدهند. به نمودار زیر دقت کنید.
میبینیم که رشد و افتِ صادرات غیرنفتی با فراز و فرودِ تلفات حوادث ناشی از کار همراه بوده و این یعنی رشد صادرات غیرنفتی – و از قِبل آن سود برای سرمایهداری ایران – به بهای جان کارگران ممکن شده است.
درود به نویسندۀ مقاله.
مقاله بسیار مفید بود و نکات مهمی در آن مطرح شده بود. در اینجا دربارۀ نشانههای این بحران نوشتهاید که برای من خیلی مفید بود. در اینجا از درصد بیکاریِ رسمی استفاده شده است، در صورتی که میدانیم بیکاری در ایران بسیار بیشتر از آمار رسمی است. نتایجی که شما با میزان بیکاریِ رسمی گرفتهاید نشان میدهد اگر میزان بیکاری واقعی را در نظر گرفت این میزان بهرهکشی بسیار بیشتر از تصور خواهد بود. چرا از صادرات غیرنفتی استفاده کردهاید؟
امیدوارم در آینده دربارۀ بحران انباشت در ایران نیز مطالبی بنویسید، چیزی که در تحلیل سیاسی وضعیت بسیار مؤثر است. در اصل، تحلیل سیاسی باید مبتنی بر ساخت اقتصادی-اجتماعی و تحلیل آن باشد.
اگر بحران در سرمایهداری ایران چنین عمیق است و بازارهای جدید برای آن بسیار ضروری، آن وقت سیاست خارجی ایران هم بسیار تعیینکننده خواهد بود و مذاکره با غرب برای خروج موقتی از بحران (یا پیوند عمیق با چین و روسیه) برای ایران ضروری میشود. اینکه سرکوب طبقۀ کارگر تا چه میزان دیگری بدون تکانههای شدید در جامعه برای سرمایهداری ایران ممکن است نیز موضوع مهمی است. امیدوارم در آینده دربارۀ این موضوعات نیز بنویسید.