فیلم متأسفیم جا ماندی((https://www.imdb.com/title/tt8359816/)) (Sorry We Missed You) ساختهی کن لوچ، کارگردان انگلیسی و حامی مبارزهی طبقهی کارگر، است و در سال ۲۰۱۹ به نمایش درآمد. کن لوچ اغلب بابت سبک واقعگرایی اجتماعیاش در فیلمسازی مشهور است و کارگران و زحمتکشان و آمال و آلام آنان معمولاً موضوع فیلمهای اوست. از دیگر فیلمهای بنام او شایسته است که به فیلم قوش؛ زمین و آزادی؛ نان و گلهای سرخ؛ یازده سپتامبر (فیلم کوتاه)؛ من، دنیل بلیک؛ و البته فیلم تحسینشدهی بادی که در مرغزار میوزد اشاره کرد.
ریکی، شخصیت اصلی فیلم متأسفیم جا ماندی، پس از سالها کار متنوع پارهوقت، با غرور به کارفرمایش میگوید: من هیچ وقت محتاج به بیمهی بیکاری تأمین اجتماعی نبودم، ترجیح میدهم اول گرسنگی بکشم! این اشارهای ضمنی به وضعیت نقش اصلی فیلم دیگر کن لوچ – من، دنیل بلیک – است.
دنیل بلیک کارگری پیر و بدون شغل و خانواده است که باید در فضای بوروکراتیک سردِ تأمین اجتماعی انگلستان با انواع مشکلات سر کند. اما ریکی در مقابل هم جوانتر است و هم خانوادهای دارد که باید از آن مراقبت کند. دنیل در نظامِ بهوضوح بیگانهشدهای رها میشود. او بازنشستهای است که پس از سالها کار و بهاصطلاح خدمت به جامعه، دیگر کسی به فکرش نیست. سازوکارهای تأمین اجتماعی به طرز فجیعی ناکافیاند و او با نظامی بوروکراتیک و سرد مواجه است. این نظام خدمات اجتماعی و حقوق بیکاری در ظاهر برای حمایت از بیکاران شکل گرفته ولی در عمل مجرای موقتی است تا بیکاران را بیکار نگه دارد و ارتش ذخیرهی کار را تکمیل کند. او از هر لحاظ شهروندی آرام و متین و سختکوش است. اما این نظام کوچکترین درکی از پیرمرد و ترحمی به او ندارد و به وقت مقتضی، بازار آزاد او را کنار میگذارد و جامعه به او پشت میکند. در مقابل، ریکی در فضای اقتصادِ صنعتیزداییشده و قراردادهای کاری موقت درگیر است. او جوان و صاحب خانواده است و باید دست به هر کاری برای تأمین خانوادهی خود بزند. ریکی بهنوعی ابتدای راهی است که دنیل طی کرده است.
کن لوچ در مصاحبهاش دربارهی فیلم من، دنیل بلیک به این اشاره میکند که چرا نیوکاسل را محل اتفاقات فیلم انتخاب کرده است: «نیوکاسل شهر مقاومت است. فرهنگ چپ و دیرپا دارد، فرهنگی صنعتی و کارگری غنی دارد که متکی بر سنت معدنکاران و کارگران است.»((https://www.zoomg.ir/movie-tv-show-review/314855-sorry-we-missed-you-review/)) متأسفیم جا ماندی نیز در نیوکاسل رخ میدهد. ریکی کارگر خویشفرما در شرکتی پستی میشود. او ماشین ونی در اختیار میگیرد و قرار است پس از چند سال رانندگی و کار روی آن مال خودش شود. اما شرکت تأکید میکند که هیچ تعهدی در قبال او نخواهد پذیرفت.
کار جدید او تغییرات زیادی در زندگیاش ایجاد میکند. مجبور میشود ماشینش را بفروشد تا بتواند هزینهی ماشین ونش را که عصای دستش است بپردازد و همسرش، که پرستار خانگی است، مجبور میشود با اتوبوس سراغ مشتریانش برود. ساعات طولانی کار و فشار و تنشِ روزبهروزْ ریکی و خانوادهاش را بیشتر تحت فشار قرار میدهد. او و همسرش مجبور میشوند تا فشارهایی را هم که فرزندانشان میآورند تحمل کنند و بار مشکلات ناشی از این وضعیت را به دوش بکشند. پسرشان، سب، علاقهی زیادی به دیوارنویسی دارد. این علاقه او را وصل میکند به دنیل بلیک، مردی که ناتوان در گرفتن حقِ خودش روی دیوار نوشت: «من دنیل بلیک هستم و به عنوان انسان حق حیات دارم.» و سعی کرد از دیوارنویسی برای گرفتن حقش استفاده کند. دنیل نمایندهی طبقهای است که فضایی برای بیان حقوق خودشان ندارند و دولت با پیچیده کردن فرایندهای اداری و قضایی سعی دارد آنها را از گرفتن حق قانونی خودشان ناامید کند.
کن لوچ، فیلمسازی که حیات طبقهی کارگر را به تصویر میکشد، در فیلمهای کمتر سیاسی خود، طبق گفتهی خودش، دغدغهی به تصویر کشیدن حقیقت را دارد. از غلو کردن رمانتیک یا نقش تصویری تراژیک پرهیز میکند. او با آرامش لحظههای ناب زندگی یک کارگر و رابطهی او با خانواده و محیط کار را تصویر میکند. دقت در ترسیم شخصیت و روایت حیات ریکی بسیار برای کن لوچ مهم بوده است. ریکی کارگر است. هرچند او صاحب وسیلهی امرار معاش خویش است، تسلطی بر شرایط کاری خود ندارد. مجبور است طبق جدول زمانبندی سفتوسختی حرکت کند و مرسولات را بهموقع به دست مشتری برساند. او حتی وقت ادرار کردن هم ندارد و کارش را در بطری انجام میدهد. فضای کاری در عصر نئولیبرالیسم، با قراردادهای موقت و تضعیف اتحادیههای کارگری و مبارزات آنها برای دستمزد، وضعیتی برای کارگران به وجود آورده که کمترین تسلطی روی فرایند تولید و وضعیت کاری خود ندارند. همهی این مسائل را لوچ بهآرامی تصویر کرده است. ریکی وقت کمی برای خانوادهی خود دارد. دقایق کوتاه استراحت او در کنار دخترش تصویرگر ارتباطی انسانی است در میان مصیبتها.
کن لوچ در مصاحبهی خود میگوید: «روابط خانوادهها برداشتی انتزاعی از پدر، مادر، پسر یا دختر بودن نیست، بلکه با اوضاع اقتصادی نسبت دارد. با شغلی که دارند. با زمانی که میتوانند کنار هم بگذرانند.» در متأسفیم جا ماندی با استحالهای در شخصیت ریکی مواجهیم. فشار کار باعث میشود شکل برخورد او با خانواده تغییر کند. پدری که تا به حال دست روی خانواده بلند نکرده و میداند که همسرش چقدر از این اتفاق واهمه دارد جایی از روی خشم پسرش را کتک میزند.
روایتهای کن لوچ پا به پای فراز و نشیب زندگی طبقهی کارگر پیش میروند: تاچریسم، اضمحلال اتحادیههای کارگری و پس از آن سیاستهای واپسگرایانهی حزب کارگر. کن لوچ دربارهی چگونگی مبارزات آیندهی طبقهی کارگر انگلستان، که باید تمام سازماندهی خود را بهنوعی از اول شروع کنند، ایدهپردازی نمیکند. این امر شاید ناشی از این باشد که برای او صبر در روایتِ حیات این طبقه و شناخت عمیق ابعاد آن از ایدهپردازی مهمتر است، به گونهای که از دل همین وضعیت اسفناک و شناخت عمیق آن، راههای آینده روشن خواهد شد.
تشکر بابت مقاله عالی