نمایشنامه درد بیاستخوان تقدیم میشود به:
کارگران اخراجی و تمامِ قربانیانِ قوانینِ ناعادلانهی کار
آدمهای نمایش
دکتر
بیمار
صحنهی نمایش
مطب دکتر
هرگونه اجرا (صحنهای، خیابانی، رادیویی) و انتشارِ این نمایشنامه بلامانع و آزاد میباشد.
دکترِ عبوث پُشت میز نشسته، بیمار در میزند و وارد میشود.
بیمار سلام عرض کردم آقای دکتر
دکتر سلام. بشین
بیمار (روی صندلی مینشیند) خوب هستین آقای دکتر؟
دکتر من خوبم، شما مشکلت چیه؟
بیمار والّه آقای دکتر یه چند وقتیه که دور از جونِ شما بدنم انگار بیحس شده
دکتر کجاهات بیحس شده؟
بیمار تقریباً همه جام. این ساعدِ دستام، مُچ دستام. زانوهام. کمرم. گردن، ستونِ فقرات، همهش
دکتر خب اینجوری باشه که باید فلجِ کامل باشی، باید با برانکارد بیارنت اینجا
بیمار دیگه والّه چی بگم. خدارو صدهزارمرتبه شکر که سرِ پام
دکتر درد هم داری؟
بیمار نه دیگه، اصلاً انگار بیحسِّ بیحِس. هیچ
دکتر دستتو بده ببینم… (و نبضِ بیمار را میگیرد)
بیمار الان همین مچِ دستمو که گرفتین قبلاً از درد نمیذاشت شبا بخوابم.
دکتر خب من الان دستتو گرفتم، میفهمی، لامسه داری؟
بیمار اینجوری که میفهمم، بله
دکتر دستاتو مشت کن
بیمار دستش را مشت میکند
دکتر باز کن دستاتو ببینم
بیمار مشتش را باز میکند
دکتر دستاتو از مُچ بچرخون
و بیمار دستهایش را میچرخاند
دکتر (متعجّب است) دیگه کجات گفتی درد داره؟
بیمار جاییم درد نداره، گفتم که بیحسّه
دکتر (در آستانهی کلافه شدن) خب کجات دیگه درد نداره گفتی؟
بیمار این زانوهام، کمرم، کِتفم، گردنم
دکتر بلند شو وایستا
و بیمار بلند میشود
دکتر پاتو بلند کن ببینم
بیمار پایش را بلند میکند
دکتر بشین رو صندلی،
و بیمار روی صندلی مینشیند و دکتر پای بیمار را از زانو خَم و راست میکند.
دکتر الان درد نداری؟
بیمار نه، هیچّی
دکتر چشماتو ببند
بیمار چشمهایش را میبندد
دکتر الان متوجّه میشی که من پاتو گرفتم یا نه؟
بیمار بله
دکتر پس حس داری
بیمار حِس اونجوری بله
دکتر گردنتو خَم و راست کن ببینم
بیمار گردنش را خم و راست میکند
دکتر دَوَرانی… بچرخون گردنتو
بیمار گردنش را میچرخاند
دکتر درد نداری؟
بیمار نه
دکتر کمرت هم گفتی همینجوریه؟
بیمار بله
دکتر بلندشو وایستا
بیمار میایستد
دکتر خم شو
بیمار خم میشود
دکتر بشین (و گوشی را روی گوشش گذاشته و سرِ دیگرش را روی قلبِ بیمار میگذارد تا معاینه کند)
بیمار فکر میکنین خطرناک باشه آقای دکتر؟
دکتر هیس… نفسِ عمیق بکش
بیمار (نفسِ عمیق میکشد)
دکتر (گوشی را کنار میگذارد و کلافه) الان دردت چیه؟
بیمار همین دیگه، هیچی. تا چند روز پیش شبا از استخوندرد خوابم نمیبرد، الان به این حال و روز افتادم. الان نمیدونم استخونام بیدرد شده، یا دردم بیاستخون شده.
دکتر خب عزیزِ من شما الان سالمِ سالمی، یا معجزه شده، یا اومدی منو بذاری سرِ کار
بیمار نه خدا گواهه آقای دکتر
دکتر شغلت چیه؟
بیمار والّه چند وقتی هست که بیکارم
دکتر قبلاً چه کار میکردی؟
بیمار کارگر بودم. کارگرِ کارخونه.
دکتر تو کارخونه چه کار میکردی؟
بیمار بار میومد تخلیه میکردم، بسته بندی میکردم، پای دستگاه کار میکردم همه کار
دکتر اون موقع هم همینجوری بودی؟
بیمار نه دیگه، اون وقتا که سرِ کار بودم شبا سرِ بیدرد زمین نمیذاشتم
دکتر خب از کی اینجوری شدی؟
بیمار تقریباً از وقتی اخراج شدم؟
دکتر خب چرا اخراج شدی؟ حتماً به خاطرِ دردات هی شکایت میکردی ها؟
بیمار نه خدا شاهده. من دردمو زن و بچّهم نمیذاشتم بفهمن. بماندکه کارفرما گوشش به دردِ منِ کارگر بدهکار نیست.
دکتر پس چی؟
بیمار والّه آقای دکتر ما کارگرِ قراردای بودیم با همهی بد و خوبِ شرکت هم ساختیم. ساعتِ کار و زیاد کردن، چیزی نگفتیم، بیمه برامون رد نکردن، چیزی نگفتیم. حقوق و دیر دادن، باز هم کار کردیم. آخرش هم یک روز اومدن گفتن خوش آمدین… شرکت میخواد تعدیلِ نیرو کنه، دیگه لازمتون نداریم.
دکتر خب عزیزِ من، شما تا روزی که کار میکردی فشار روت بوده، بدنت درد داشته. الان اخراج شدی، دیگه درد نداری. مشکلت همینه، فلج که نشدی پاشدی اومدی دکتر
بیمار خب من این دردِ بیدردی رو کجا ببرم پس؟
دکتر اخراجت کردن باید بری ادارهی کار. چهمیدونم، برو شکایت کن از کارفرمات
بیمار اونجا هم رفتم خدا به سر شاهده. هیچکی جوابمو نداد
دکتر مگه میشه؟ وظیفهی اداره کار همینه که به اموراتِ امثالِ شما برسن
بیمار اونجا که ادارهی کار نیست. ادارهی کارفرماست. میگن بخشِ خصوصیه، قراردادی بودی، لابد خوب کار نکردی، این پاس میده به اون، اون پاس میده به این
دکتر خب الان میگی من چه کار کنم برات؟ من پزشکم. رئیس ادارهی کار که نیستم.
بیمار راست میگی… ولی خب شما میگی من چه کار کنم؟
دکتر بگرد دنبال کار
بیمار نه، این درد و چه کار کنم؟
دکتر کدوم درد؟ تو که میگی درد نداری؟
بیمار همین دردِ بیاستخون رو چه کار کنم؟ من به این درد عادت داشتم. با درد استخون و کمر و مفصل میشد کنار اومد، ولی با این درد نه.
دکتر بفرما… بفرما آقا بذار مریض بعدی بیاد. من وقت ندارم اینجا بشینم به دردِ دلِ کسی گوش کنم.
بیمار (در حالی که از جا برخواسته) راست میگی آقای دکتر… دردِ من رو شما نمیفهمی. شما فقط پولِ ویزیت میفهمی و نسخه و عکس و آزمایش. دردِ من همدرد میخواد. همدرد…
و نگاهی به ما میکند و از صحنه خارج میشود.