این روزها همهگیری ویروس کرونا پرستاران را بیش از پیش متحمل فشار و آسیب و کاسهی صبرشان را لبریز کرده است. بهعنوان پرستار شاغل در یکی از بیمارستانهای سنندج و تجربهی دو هفتهی کاری در بخش کرونا این شرایط طاقتفرسا را از نزدیک لمس کرده و همچنین شاهد آن در بین همکاران بودهام.
شرایط طاقتفرسای بیمارستان
با شروع نوبت کاری و ورود به بخش آن چه بیش از همه خودنمایی میکند اِشغال تمام اتاقها و تختهای بخش توسط بیماران کرونایی است. پوششهای مخصوص بخش کرونا و اجبار استفاده از ماسک، شیلد و عینکِ مخصوص نفس کشیدن را بسیار سخت میکند؛ آن هم نه پس از اتمام یک نوبت هفت ساعتهی صبح یا عصر یا گذراندن یک نوبت ۱۳ ساعتهی شب بلکه در همان نیم ساعت اول! در این شرایط بعضی از همکاران گاهی بهدلیل غیراستاندارد بودن لباسها و عدم تحمل آن در طول نوبت کاریشان مجبور به استفاده از گاون بهجای پوشش مخصوص کرونا میشدند و خود را بیش از پیش در معرض خطر قرار میدادند.
اما مشکل بزرگتر در رابطه با این پوششها عدم امکان استفاده از سرویس بهداشتی با این لباسها بود چرا که در طول نوبت فقط یک دست لباس به پرسنل تعلق میگرفت و با توجه به این که برای استفاده از سرویس بهداشتی لباس باید کاملاً از تن خارج شود و این که امکان پوشیدن مجدد آن با توجه به آلودهبودنش وجود نداشت، در این زمینه به شدت با مشکل روبهرو میشدیم. تا جایی که گاهی برای کاهش نیاز خود به سرویس بهداشتی از خوردن آب و غذا به اندازهی کافی امتناع میکردیم. آن هم در شرایطی که به دلیل تعریق زیاد به شدت به آب احتیاج داشتیم.
نیروهای خدماتی از تحمل چنین مشقتهایی در این شرایط مستثنا نبودند. نوبتهای طولانی و طاقتفرسای کاری با آن پوششهای ویژه، اجبار کار کردن بهطور همزمان در چند بخش به دلیل کمبود نیرو و همچنین به جان خریدن خطر ابتلا به کرونا به دلیل سروکار داشتن با ملافه و زبالههای عفونی شرایطی اسفناکتر از گذشته را برای این نیروها رقم زده بود.
سرکوب و بیتفاوتی، پاسخِ اعتراضِ کادر درمانی
پاسخ اعتراض نیروهای پرستاری و دیگر نیروها به این شرایط از جانب مسئولان مربوطهی دفتر پرستاری چیزی نبود، مگر عادی جلوه دادن شرایط موجود. مسئولانی که درست تا چند روز قبل از قطعی شدن شیوع کرونا با پایشهای گاهوبیگاهشان فشار مضاعفی را بر کادر درمانی و خدماتی تحمیل میکردند اما حالا حتی حاضر نبودند برای دقایقی پای در بخشهای مربوط به کرونا بگذارند و شرایط موجود را از نزدیک ببینند.
موارد ذکر شده در کنار جو ناخوشایند مربوط به همهگیری و ماهیت بیماری و مهمتر از همه کمبود شدید نیرو شرایط موجود را از حیث روانی و جسمی غیرقابل تحمل کرده بود. شرایطی که در آن علیرغم میل باطنی و بالاجبار از بخشی از وظایف در قبال بیماران صرف نظر میشد. برای نمونه گاهی به قیمت دادن به موقع دارو به بیماران، از چک کردن علائم حیاتی آنها صرف نظر میشد و فقط به شکلی نمایشی در پروندهی بیمار ثبت میشد. از این ناخوشایندتر زمانی بود که داروی بیماران با تأخیر دو ساعته داده میشد یا حتی گاهی مجبور به صرف نظر کردن از دادن آن به علت تأخیر بسیار زیاد میشدیم.
قریب به اتفاق بیماران از طبقهی فرودست جامعه بودند که علاوه بر رنج بیماری فشار اقتصادیِ ناشی از بیکاری و روزهای طولانیِ بستری بر دوششان سنگینی میکرد. همچنین جو سنگین و ناخوشایند مربوط به ماهیت و همهگیری بیماری و عدم اجازهی حضور همراه در بخش نیاز بیماران را به رسیدگی و توجه از سوی کادر درمان، بهخصوص پرستاران، دوچندان کرده بود و محقق شدن این مهم از سوی ما با توجه به شرایط ذکر شده در بالا و بهخصوص کمبود نیرو تقریباً غیرممکن شده بود. تا جایی که رسیدگی و توجه به بیماران کرونایی کمتر از بیماران دیگر و در روزهای غیر کرونایی بود. چنین شرایطی خود زمینهساز نارضایتیِ بیماران و درگیریها و تنشهای گاهوبیگاهشان با کادر درمانی میشد.
مشکلات ذکر شده در کنار پرداخت حقارتآمیز کارانههای ناچیز، آن هم پس از یک سال دیرکرد، عدم پرداخت حق کرونا، خبر فوت همکار زحمتکش خدمات آقای خلیل احمدی به دلیل ابتلا به کرونا و همچنین با خبر شدن از برخورد قهرآمیز و خشونتبار با همصنفیهایمان در شهر مشهد آن هم به دلیل تجمع و اعتراض به مطالباتی از همین جنس خستگی و فشار موجود را برایمان دو چندان کرده و انگیزهی کار کردن را بهشدت تقلیل داده است. تا جایی که متأسفانه بسیاری از همکاران تازهنفس و کمسابقه کنارهگیری از کار و خانهنشینی را به تحمل وضع موجود ترجیح میدهند.
کرونا، شکاف عظیم طبقاتی در نظامِ درمانی را آشکار کرد
کرونا و بحران موجود نه ریشهی مصائب و مشکلات ذکر شده بلکه تنها میانجیای جهت عریان ساختن معضلات حوزهی بهداشت و درمان است که سالهای سال به قدمت تاریخ سرمایهداری در ایران، و مشخصاً در دوران خصوصیسازیها، گریبانگیر بیماران طبقهی فرودست، پرستاران و نیروهای خدماتیِ بخش درمان شده است.
کمبود شدید نیرو بهعنوان بزرگترین نتیجهی سیاستهای مربوط به خصوصیسازی حوزهی درمان معضلی است که این روزها بیش از گذشته عرصه را بر پرستاران تنگ کرده و بیماران را متحمل درد و رنج ناشی از برخورداری از نازلترین سطح از خدمات درمانی کرده است. خبر اخراج پرستاران بیمارستانهای خصوصی به دنبال کاهش درآمدهای این بیمارستانها که تا قبل از شیوع کرونا از قِبَل ویزیت جراحی و بستری کردن بیماران درآمدهای هنگفتی بر اساس تعرفههای آزاد و استثمار پرستاران نصیبشان میشد و یا خبر استخدام پرستاران ۸۹ روزه برای جبران کمبود حال حاضر و یا تعطیلی موقت بخش سایکولوژی یکی از بیمارستانهای سنندج به دلیل بهکارگیری نیروهای آن در بخش کرونا را میتوان نمودهایی از سیاستهایی نئولیبرالیستی دانست که منطق سود را بر روند خدمات اجتماعی در تمام ساحتها از جمله حوزهی بهداشت و درمان حاکم کرده است.
در چنین شرایطی که بیماران دیگر عضوی از جامعه نیستند که برخورداری از خدمات درمانی رایگان و با کیفیت مسلمترین حق آنها است بلکه تبدیل به خریداران کالای سلامت میشوند و فروش پرسود این کالا خود نیز به قیمت استثمار کادر درمان، بهخصوص پرستاران، تمام میشود.
اوضاع تأسفباری است. از یک طرف بیاعتمادی روزافزون بیماران به گرفتن خدمات درمانی مطلوب از سوی مراکز دولتی و کادر درمان آن را شاهدیم، به طوری که میتوانم نمودهای آن را در امتناع و ترس آنها از بستری شدن علیرغم وخیم بودن اوضاعشان و تمایل به خوددرمانی در منزل ذکر کنم. از طرفی دیگر صدای اعتراض پرستاران خستهتر و خشمگینتر از همیشه گاهوبیگاه از گوشهوکنار کشور به گوش میرسد. صدایی که پاسخ به آن از سوی مسئولان حلقه به گوش بورژوازی و دولت متبوعش، به اقتضای زمان و شرایط، از اِعمال زور و خشونت تا دادن وعدههای توخالی متفاوت بوده است.
در چنین اوضاع و احوالی خلأ تشکل مستقل پرستاری بیش از گذشته احساس میشود. محفلی برای شنیده شدن صدای این قربانیان نظام سودمحور بهداشت و درمان با اعضایی متشکل از خودِ پرستارانی که هر روزه مشقتها و کمبودهای ذکرشده را با پوست و گوشت و استخوانشان لمس میکنند. ظرفی که در آن نیروهای پرستارِ بخش بهداشت و درمان بهعنوان بخشی از طبقهی کارگر، دست به اقدام متحد طبقاتی برای دستیابی به منافعشان بزنند و از این طریق آگاهی طبقاتیشان را ارتقا دهند. چنین ظرف و تشکلی میتواند نمایندهی خیل عظیم پرستاران و امکانی برای احقاق حقوق سلبشدهشان باشد، نه آن به اصطلاح نمایندگان پرستاری که بر صندلیهای گرم و نرم سازمان نظام پرستاری تکیه داده و طعم خوشِ مزدوریِ نظام بورژوازی تلخی سالهای پرمشقت کار بالین را از یادشان برده و چهبسا که هرگز این تلخی را تجربه نکرده باشند.