تیر ماه سال ۱۳۵۴ است. درست یک سال قبلش شاه در دفاع از عملیات ارتش ایران به منظور سرکوب انقلابیون ظفارِ عمان میگوید: «سلطان عمان کاملاً تنها بود و هیچکس به وی کمک نمیکرد. در آنجا وحشیهای بدبخت ظفاریای وجود داشتند که به خود، نام ارتش آزادیبخش داده بودند.» و درست یک سال بعدش، حمید اشرف رهبر چریکهای فدایی خلق در زدوخوردی خونین با ساواک و کمیتهی مشترک ضدخرابکاری، جان باخت. صفحهی پیشخوان یکی از روزنامههای پرفروش، روزنامهی آیندگان، تیتر زده است که: «از خانههای خالی تا ۳ برابر مالیات گرفته میشود.» با گذشت نیم قرن، طنین این جمله کاملاً برای ما آشناست و خوب میتوانیم مجادلات زمینهساز آن، کارکرد آن، گویندگان کفتارصفت و حرّاف آن را در ذهن خود تصور کنیم.
مسکن از نیازهای اولیه انسان بوده و دوشادوش لباس و غذا باعث بقای کارکردهای حیاتی بدن و اندامهای انسان میشود. مسکن نیاز پیشاتمدنی و حیوانیِ انسان است و شکل مسکن و جمعیت و روابط جمعیتی که درون آن با هم زندگی میکنند و تاریخ مسکن، خللی در این موضوع که مسکن نیاز غریزیِ انسان است ایجاد نمیکند.
از زمانهای دور که انسانها در غارها نقشهای حیوانات را بر دیوارههای آنها زدهاند تا هماکنون که برجهای بلندمرتبه چهرهی شهرها را دگرگون کردهاند، آدمیان در بستر شیوههای تولیدیِ متفاوت، نیازشان به مسکن پاسخهای متفاوتی گرفته است؛ از جوامع پیشاسرمایهدارانه که رعایا در خانههای اربابی در روستاها ساکن بودند تا شیوهی تولید سرمایهداریِ فعلی که مسکن در کنار سایر چیزها، کالایی است که در بازار فروخته میشود و از تنوع و کیفیت بینهایتی برخوردار است و هر کس با توجه به جایگاه طبقاتیاَش نوع متناظر با شرایطش را از بازار گرفته و مصرف میکند.
جامعهی سرمایهداری، جامعهای است که در آن کالاییسازیِ همهچیز، امر ذاتی و ضروری آن است. کالاها در بازار به منظور تحقّق سود برای صاحب کالا، که همان سرمایهدار است، عرضه و به فروش میرسند. در سرمایهداری، اصل اساسیای که زندگی انسانها را میسازد سود و سود بیشتر است. محصولات کار انسانها در اصل باید به منظور رفع نیازهای انسان تولید شوند. سرمایهداری این رفع نیازها را از طریق فروش محصولات کار در بازار و تحقّق سود بیشتر به انجام میرساند. لذا اولویت و برتریِ ساختاریِ سود بر نیاز، همه چیز را دگردیسه کرده و انسانهای طبقات کارگر و فرودست را در مخمصهی تأمین نیازهای اولیه خود قرار میدهد.
در جامعههای پیش از سرمایهداری، بحرانها بحران کمبود و حاصل از نبودِ محصولات بودند که به هر دلیل ممکن بود رخ دهند: از خشکسالی و امراض فراگیر تا جنگ، یعنی افراد گرسنهاند چون با فقدانِ ناشی از نبود و قلّتِ محصولات مواجهند؛ در سرمایهداری بحرانها به دلیل منطق سود و بازار، بحران اضافهتولید و اضافهانباشت هستند؛ یعنی در سرمایهداری افراد گرسنهاند درست به دلیل اینکه از آن محصولات زیادی در جامعه تولید شده است و فقدان محصول ناشی از افزونی و زیادت است. این محصولات در بحرانها به دلیل عدم برآورده کردن سود، از دسترس به دور نگهداشته شدهاَند. خب راه معلوم است: باید برویم و به زور همکهشده محصولات کارِ خودمان را از چنگال بیصفتان شکمچرانِ بیمصرف خارج کنیم. حتا اگر شده به قیمت ریختن خون آنها.
مسکن نیز از قاعدههای گفتهشده در بالا مستثنا نبوده و در کوران زندگیِ تحت نظم مسلطِ استثمار و آزادیِ کاپیتالیستی، کالایی شده است که به ویژه تأمین آن در جایی مثل کشور ایران به یکی از شاقترین و نفسگیرترین امور تبدیل شده است. اولاً همانطور که گفته شد خانه و مسکن نیز از آنجا که کالا شده پس از خلال بازار باید تأمین شود و لذا ابتدا به ساکن قبل از آنکه نیاز کارگران و طبقات فرودست را برآمرده سازد، باید میل و عطش به سود صاحب کالا، خانهداران و سرمایهداران را تمکین کند. کارگری که در شرایط حاد کار در ایران با دستمزدی بسیار پایینتر از میزان لازم برای تهیه نیازهای ضروریاش روز را شب میکند، حالا باید در کنار دوزخهایی چون هزینه کمرشکن درمان و بیمارستان، وارد جهنم بازار مسکن شود تا هزینهی برترین نیازش که همان خانه و مسکن و سقف بالای سر باشد را سراغ بگیرد.
افراد زیادی از نفوس طبقهی کارگر، به ویژه در شهرهای بزرگتر، اجارهنشیناَند. یعنی کارگرانی که هر روز و در حین کارشان توسط سرمایهدارانِ صاحبِ کارشان استثمار میشوند، حالا مجبورند برای تأمین نیازهایشان در بازار با انواع و اقسام افراد زالوصفت طرف شوند: از جمله صاحبان خانه. طبقهی کارگر در اینجا مجبور است قسمت عمدهای از دستمزدش را به این مالکانِ خانه بدهد. در ایران هم که ملک و زمین و خانه از همان آغاز پیدایش سرمایهداری یکی از محلهای اصلیِ سرمایهگذاری و ایجاد سود بوده است، این مسألهی تأمین مسکن امر شاقتری برای کارگران و اقشار فرودست بوده و نیز هماکنون نیز بسیار دشوارتر شده است.
برای سرمایهدارانِ خانهدار((امثال سلطان خانه با داشتن بیش از ده هزار خانه و یا سلطان آپارتمان با بیش از ۲۵۰۰ آپارتمان در تهران، نمونههای اعلای این سرمایهدارانند. با یک جستوجوی ساده در فضای مجازی میتوان به این اخبار و آمارها دست یافت.)) که سود مهم است، بر حسب فراز و فرود بازار، در برخی مواقع میصرفد که ملکش را بفروشد و در برخی مواقع خیر و آن را خالی نگاه میدارد که با بالارفتن قیمت مسکن در بازار، هم در موقعش آنها را بفروشد و هم با عرضهی زیادیِ مسکن در بازار قیمت آن نشکند. یعنی خانههای که از مصالحش گرفته تا خودش، همهگی با عرق جبین و کد یمین کارگران تولید و ساخته شدهاند از دسترس افراد جامعه دور نگه داشته میشوند به قصد سود و حفظ تعادل بازار: چه برای بازار خرید و فروش و چه بازار اجارهی مسکن.
اینها قوانین سفتوسخت بازار و جامعهی سرمایهداری و طبقاتیای هستند که ما در آن زندگی میکنیم. حال فرقی نمیکند که دورهی دولتها و پادشاهی قبل انقلاب ۵۷ باشد و یا دورهی دولتها و کابینهها و نظام ولاییِ پس از انقلاب. در هر دو نظام مالکان خانهها را خالی نگه میدارند و در هر دو نظام مسئولان بیمایه، که لَهلَه پول و دارایی را میزنند و فساد و دزدی از سروکولشان بالا میرود، بحث مالیات بر خانههای خالی را مطرح میکنند. یک شباهت، شبیه بسیاری از مشابهتهای دیگری که با هم دارند.
طبق آمارهای موجود حدود سه میلیون از بیستوپنج میلیون خانهی موجود در کشور، خالی هستند. از طرف دیگر حدود یکسوم خانوارها بدون مسکناَند. با یک حساب سرانگشتی از نسبت جمعیتیِ طبقهی کارگر به باقی طبقات و اینکه قسمت بیشتری از این یکسوم از همین کارگران و آحاد فرودست جامعه هستند، میتوان اینگونه تخمین زد که چیزی نزدیک نصف همطبقهایهایمان مستأجرند؛ این یعنی اینکه نه تنها در محل کار استثمار میشوند، بلکه بهای رانت زمینِ مالکان خانه را نیز باید بپردازند تا سرپناهی داشته باشند. این یعنی اینکه چه داربستهایی از فشار و ظلم و ستم، نگهدارندهی جامعهی مزوّر و ریاکارِ فعلی هستند.
حال دولتهایی که برآمده از این جامعهی طبقاتیاند و اصلاً وجود دارند که طبقات دارا را از گزند طبقات فرودست و استثمارشونده و نیز از کمند بحرانهایی که ذاتیِ اقتصاد سرمایهداری هستند دور نگهدارند و برهانند، با وجود اختلافات زیادی که بین قبل و بعد از انقلاب ۵۷ در حرف با هم دارند، در عمل یک کار میکنند: در حرف میگویند که باید از خانههای خالی مالیات گرفت و در عمل پس از نیم قرن گامی برنداشتهاند. یعنی مگر میتوانند در جهت ضرر طبقهی مطبوعشان و خودشان قدم بردارند.
کار درست، مصادرهی این خانههای خالی و نیز خانههای افرادی است که بیش از یک خانه دارند و به خانه به چشم محل درآمد و ثروتاندوزی مینگرند و سپس بازتوزیع این خانهها مابین افراد بدون مسکن است.
با درود به نویسنده.
نویسنده نوشته است، «کار درست، مصادرهی این خانههای خالی و نیز خانههای افرادی است که بیش از یک خانه دارند و به خانه به چشم محل درآمد و ثروتاندوزی مینگرند و سپس بازتوزیع این خانهها مابین افراد بدون مسکن است.» گفتن چنین چیزی صرفاً شعارپردازی است و حتی در موقعی هم که جنبش کارگری نیرومند وجود دارد نمیتوان چنین شعارپردازی کرد.
مصادرۀ خانههای خالی باید سرلوحۀ کار قرار گیرد، اما حتی در دورۀ پس از انقلاب سوسیالیستی نیز نمیتوان خانههای مازادِ زندگی کسانی را که چند خانه دارند مصادره کرد. لااقل به این راحتی و شعارگونه نخواهد بود و در یک وهله نیز رخ نخواهد داد. آن کس که در نیاوران خانۀ دوم (و چندم) دارد با آن کس که در خانیآباد خانۀ دوم دارد و اجاره داده یکیاند؟ آیا آن کس که در نیاوران خانۀ دومش را (که بیش از 150 متر است) ماهی 15 میلیون اجاره میدهد با آن کس که در خانیآباد خانۀ دومش را (که زیر 100 متر است) ماهی 1 میلیون یا حتی کمتر اجاره میدهد برابر باید پنداشت؟ مصادرۀ همۀ اینها بجاست؟ البته که مصادرۀ همزمان اینها نشاندهندۀ ناپختگی و سیاستنادانی حکومت سوسیالیستی مصادرهکننده خواهد بود.